هيچ كس نمي توانست به عمق چشم هاش پي ببرد. و من اين را از
هيچ كس نمي توانست به عمق چشم هاش پي ببرد. و من اين را از همان اول دريافتم. قدم هاي بلند برميداشت،اما جوري تربيت شده بود كه رفتارش با ديگران تفاوت داشت. دنيا را جدي تر از آن مي دانست كه ديگران خيال مي كنند.
و من نمي دانم آيا مادرش هم او را به اندازه ي من دوست داشت؟ آيا كسي مي توانست بفهمد كه دوست داشتن او چه لذتي دارد، و آدم را به چه ابديتي نزديك مي كند؟ آدم پر مي شود. جوري كه نخواهد به چيزي ديگر فكر كند. نخواهد دلش براي آدم ديگري بلرزد، و هيچ گاه دچار ترديد نشود.
#عباس_معروفی
#اینجوری_دوستت_دارم_دیوونه_جونم
یکشنبه۹۹/۴/۲۲
۰۶:۵۲
در لابلای یادداشت های قدیم
#بماند_به_یادگار
چهارشنبه۱۴۰۲/۶/۱۵
۱۹:۱۷
و من نمي دانم آيا مادرش هم او را به اندازه ي من دوست داشت؟ آيا كسي مي توانست بفهمد كه دوست داشتن او چه لذتي دارد، و آدم را به چه ابديتي نزديك مي كند؟ آدم پر مي شود. جوري كه نخواهد به چيزي ديگر فكر كند. نخواهد دلش براي آدم ديگري بلرزد، و هيچ گاه دچار ترديد نشود.
#عباس_معروفی
#اینجوری_دوستت_دارم_دیوونه_جونم
یکشنبه۹۹/۴/۲۲
۰۶:۵۲
در لابلای یادداشت های قدیم
#بماند_به_یادگار
چهارشنبه۱۴۰۲/۶/۱۵
۱۹:۱۷
۳.۷k
۱۵ شهریور ۱۴۰۲