(پارت 12)
(پارت 12)
~ا/ت~
وقتی بیدار شدم ساعت هشت بود رفتم حموم بدنم خیلی درد میکرد ( دیگه لازم نیست بگم که عکسشو میزارم)
رفتم پایین
دیدم جین و شوگا دارن غذا درست میکنن
جین: اووووو خانم باغبون بالاخره بیدار شدین؟
ا/ت: عوضه تشکرته؟
شوگا: جین چیزای الکی زیاد میگه به دل نگیر
ا/ت: من به دل بگیرم؟
یارو بهم فحش خیلی بد داده به ننه بابا بی احترامی کرده به هیجام حسابش نکردم و گفتم نظر لطفته بعد حرف اینو به دل بگیرم؟
جین: این عمته بی ادب من کیم سوکجینم سه بخشه بگو کیم..... سوک.... جین فهمیدی؟
ا/ت: نخیر جنابعالی بوگندو هستی سه بخشه تکرار کن بوووووو...... گننننننن....... دوووووووو فهمیدی؟
عصبی شد اومد سمتم و از گلوم منو گرفت و بلند کرد داشتم خفه میشدم
جین: بوگندو خودتی و هفت جد و ابادت فهمیدی؟ دختره **** فکر کردی کی هستی؟ بهتره بری ****
جیمین اومد و منو از دستای جین رها کرد نفسم بالا نمیومد چشمام تار میدید عصبی شده بودم. بلند شدم یدونه خوابوندم زیر گوشش و گفتم: اره درست میگم اگه نبودم هیچوقت واسه نجات جون چند نفر خودمو تو خطر نمینداختم.
رفتم بالا چمدونم رو برداشتم لباسم رو عوض کردم(تو اسلاید سوم هست) از خونه زدم بیرون همشون داشتن صدام میزدن که جین گفت: بزارین هر قلطی میخواد بکنه. اون که کسی رو نداره اخرش میاد پیش خودمون
صدای دعواشون میومد
زنگ زدم به دوستم تو امریکا زندگی میکنه اومد دنبالم و رفتیم خونش(عکس دوست ا/ت رو میزارم)
~جیمین~
ا/ت رفتش میخواستم امروز باهاش صحبت کنم اخه قرار گذاشتیم که هر موقع چیزی رو دلمون سنگینی میکرد باهم حرف بزنیم.
میتونستم صدای گریه هاش رو بشنوم داشت با دوستش درد و دل میکرد
مکالمه ا/ت
~ا/ت~
وقتی بیدار شدم ساعت هشت بود رفتم حموم بدنم خیلی درد میکرد ( دیگه لازم نیست بگم که عکسشو میزارم)
رفتم پایین
دیدم جین و شوگا دارن غذا درست میکنن
جین: اووووو خانم باغبون بالاخره بیدار شدین؟
ا/ت: عوضه تشکرته؟
شوگا: جین چیزای الکی زیاد میگه به دل نگیر
ا/ت: من به دل بگیرم؟
یارو بهم فحش خیلی بد داده به ننه بابا بی احترامی کرده به هیجام حسابش نکردم و گفتم نظر لطفته بعد حرف اینو به دل بگیرم؟
جین: این عمته بی ادب من کیم سوکجینم سه بخشه بگو کیم..... سوک.... جین فهمیدی؟
ا/ت: نخیر جنابعالی بوگندو هستی سه بخشه تکرار کن بوووووو...... گننننننن....... دوووووووو فهمیدی؟
عصبی شد اومد سمتم و از گلوم منو گرفت و بلند کرد داشتم خفه میشدم
جین: بوگندو خودتی و هفت جد و ابادت فهمیدی؟ دختره **** فکر کردی کی هستی؟ بهتره بری ****
جیمین اومد و منو از دستای جین رها کرد نفسم بالا نمیومد چشمام تار میدید عصبی شده بودم. بلند شدم یدونه خوابوندم زیر گوشش و گفتم: اره درست میگم اگه نبودم هیچوقت واسه نجات جون چند نفر خودمو تو خطر نمینداختم.
رفتم بالا چمدونم رو برداشتم لباسم رو عوض کردم(تو اسلاید سوم هست) از خونه زدم بیرون همشون داشتن صدام میزدن که جین گفت: بزارین هر قلطی میخواد بکنه. اون که کسی رو نداره اخرش میاد پیش خودمون
صدای دعواشون میومد
زنگ زدم به دوستم تو امریکا زندگی میکنه اومد دنبالم و رفتیم خونش(عکس دوست ا/ت رو میزارم)
~جیمین~
ا/ت رفتش میخواستم امروز باهاش صحبت کنم اخه قرار گذاشتیم که هر موقع چیزی رو دلمون سنگینی میکرد باهم حرف بزنیم.
میتونستم صدای گریه هاش رو بشنوم داشت با دوستش درد و دل میکرد
مکالمه ا/ت
۱۵.۳k
۰۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.