تکپارتی تهیونگ
تکپارتی تهیونگ
داشتید در مورد اینکه تهیونگ چرا انقدر دیر میاد خونه بحث میکردید
تهیونگ: بسه دیگه عربده*
تهیونگ: رو چه حسابی میگی میرم خوش گذرونی؟ من دارم کار میکنم خرج وسایل خانمو بدم داد*
تهیونگ: نمک نشناس عربده*
ات: خرج وسایل خانم؟
ات: عه اینجوریِ پَ
ات: پس بدون جناب کیم که من کلی کار سرن ریخته از صب دارم کار میکنم الانم که تو اومدی برنامه ریخته بودم بریم بیرون ولی تو چی؟ اصن شده فک کنی زن داری؟ واقعا فکر کردی من قدر تورو نمیدونم؟
ات: وایسا... فک کردی من بخاطر پول باهات ازدواج کردم؟
تهیونگ: البته به گرنه واسه چی ازدواج میکردی؟
ات: من تورو یه شخصیت باحال و خودمونی میدیدم فکر میکردم میتونم باهات حرف بزنم
شروع کرد به گریه کردن
ات: فک کردم... فک کردم... شاید بتونیم واسه اولین بار بریم بیرون یا شهربازی
ات: اصن... ولش تو هم مثل بقیه
تهیونگ: ببین تو عصبی...
ات: به نظرت واسه چی عصبی ام؟ ها؟ داد*
ات: آره... آمروز رئیسم کلی کار سرم ریخت رفتم پیش مامانم بهش سر بزنم شروع کرد به غر غر کردن که چرا سر نمیزنی گفتم میام با تو شاید درکم کنی ولی فقط پسم زدی داد*
ات: میرم بخوابم
ات رفت تو اتاق
صدای هق هق هاش میومد
تهیونگ فکر نمیکرد دختری با اون اراده قوی اینجوری ضعیف و حساس باشه
تهیونگ رفت دم در
تهیونگ: خوشگلم... ببخشید
تهیونگ: درو باز میکنی؟
ات درو باز کرد
موهاشو ریخته بود رو صورتش که یه صحنه خندهدار ایجاد میکرد
تهیونگ از شدت خنده افتاد رو ات
ات زد به کمر تهیونگ و گفت: یا سنگینی
تهیونگ: خنده*
ات: هوی شلغم
تهیونگ: پیاز
ات: تربچه
تهیونگ: خیار
تهیونگ: بپوش بریم
ات: کجا؟
تهیونگ: سر قبرم ( زبونم لالللل)
تهیونگ: شهر بازی دیگه...
_________________
هیچ دیگه رفتن شهربازی ات اولش چس کرد بعد تهیونگ با لواشک خر ش کرد و به خوبی و خوشی زندگی کردن🦦
داشتید در مورد اینکه تهیونگ چرا انقدر دیر میاد خونه بحث میکردید
تهیونگ: بسه دیگه عربده*
تهیونگ: رو چه حسابی میگی میرم خوش گذرونی؟ من دارم کار میکنم خرج وسایل خانمو بدم داد*
تهیونگ: نمک نشناس عربده*
ات: خرج وسایل خانم؟
ات: عه اینجوریِ پَ
ات: پس بدون جناب کیم که من کلی کار سرن ریخته از صب دارم کار میکنم الانم که تو اومدی برنامه ریخته بودم بریم بیرون ولی تو چی؟ اصن شده فک کنی زن داری؟ واقعا فکر کردی من قدر تورو نمیدونم؟
ات: وایسا... فک کردی من بخاطر پول باهات ازدواج کردم؟
تهیونگ: البته به گرنه واسه چی ازدواج میکردی؟
ات: من تورو یه شخصیت باحال و خودمونی میدیدم فکر میکردم میتونم باهات حرف بزنم
شروع کرد به گریه کردن
ات: فک کردم... فک کردم... شاید بتونیم واسه اولین بار بریم بیرون یا شهربازی
ات: اصن... ولش تو هم مثل بقیه
تهیونگ: ببین تو عصبی...
ات: به نظرت واسه چی عصبی ام؟ ها؟ داد*
ات: آره... آمروز رئیسم کلی کار سرم ریخت رفتم پیش مامانم بهش سر بزنم شروع کرد به غر غر کردن که چرا سر نمیزنی گفتم میام با تو شاید درکم کنی ولی فقط پسم زدی داد*
ات: میرم بخوابم
ات رفت تو اتاق
صدای هق هق هاش میومد
تهیونگ فکر نمیکرد دختری با اون اراده قوی اینجوری ضعیف و حساس باشه
تهیونگ رفت دم در
تهیونگ: خوشگلم... ببخشید
تهیونگ: درو باز میکنی؟
ات درو باز کرد
موهاشو ریخته بود رو صورتش که یه صحنه خندهدار ایجاد میکرد
تهیونگ از شدت خنده افتاد رو ات
ات زد به کمر تهیونگ و گفت: یا سنگینی
تهیونگ: خنده*
ات: هوی شلغم
تهیونگ: پیاز
ات: تربچه
تهیونگ: خیار
تهیونگ: بپوش بریم
ات: کجا؟
تهیونگ: سر قبرم ( زبونم لالللل)
تهیونگ: شهر بازی دیگه...
_________________
هیچ دیگه رفتن شهربازی ات اولش چس کرد بعد تهیونگ با لواشک خر ش کرد و به خوبی و خوشی زندگی کردن🦦
۱۳.۹k
۲۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.