افتضاحم

افتضاحم،
تَنِشَم،
مثل دو شب مانده به عید
مثل دستان پدر در افق فقر و سکوت
مثل تُنگٍ عطشِ ماهی و اعصابِ سگی
مثل خمیازهء مادر وسطِ سیب و سقوط
نفس از دورترین مَنفذِ دنیا که رسید
مرگ از آغاز خودت هم به تو نزدیک تر است
تویِ دالانِ رسیدن به چه میپیچی باز
راه برگشتنت از رفت که باریک تر است
اولین مرحلهءِ عشق دگردیسی بود
یعنی از من به تو رفتن، به تو محدود شدن
یعنی از شاخه تبر، از تبر اَلوار سپس
خُرده هیزم شدن و عاقبتش دود شدن
مثل اندیشه‌ی کودک، پُرم از هر چه هوس
حلقهءِ گم شدهءِ آدم و حیوان بودن
آدمِ حیطهءِ بالا فقط آدم میشد
لقمهءِ سیب کشانید به انسان بودن
مثلِ یک جوجهءِ گنجشک دهن وا کردیم
آسمان کِرم بریزد، شکمی سیر کنیم
خواب دیدیم زمین مزرعه را میبلعد
گیر کردیم که اینبار چه تعبیر کنیم
سنگ اول همهءِ خاطره هایت مُردند
سنگ دوم همهءِ حال، همین گودال است
سنگ سوم که شروع همهءِ آینه هاست
قصه تا قَطعهءِ آخر به همین منوال است ...

#علیرضا_آذر
دیدگاه ها (۲)

تا مرا می‌نگرد قافیه را میبازم ... #علیرضا_اذر

او که دیوانه ی دیوانگیِ پنجره بودآنکه از عافیتش محضِ جنون حی...

" قلبم" راتا قبل از اینکه برای تو بتپدگم کرده بودم! #نعیمه_ا...

مثــلِ تنهــایــیِ خــودم سـرسخـت... #علیرضا_آذر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط