"شب هالووین" ژانر:اکشن/ماجراجو نویسنده:ادمین(خودم) part 1
امروز یعنی 29اکتبر دو روز قبل هالوویین،تعداد سفارشات اونقدری بالا رفته بود که حتی وقت چای نوشیدن هم نداشتیم
یک دختر وارد مغازه شد و روی صندلی یکی از میز ها نشست.
خیلی ساکت و آروم بنظر میومد .
چهره مظلومی داشت.
من نزدیکش شدم و ....
سلام چی میل دارید؟
+یک فنجون چای
بله حتما
برگشتم به سمت آشپز خونه و چای رو داخل فنجون ریختم و به فکر فرو رفتم
موقع خارج شدن از آشپز خونه ایسدادم
باید اول دوباره مراحل رو مرور کنم
1- سلام میدم و اسمم رو میگم
2- بعد سنم رو میگم
3- اسمشو میپرسم
4-سنش و بعد آشنایی
زیاد کوچک بنظر نمیاد.....
-میبینم که داری برنامه میریزی
-اون دخترس ؟
آره میخوام باهاش آشنا بشم
-حاجی من کاری ندارم مراحلت بنظر کامل بود ولی اون دختره خیلی جدیه شاید بگیره بزنتت یا بره بیرون بگه کار کنای کافی شاپ 5 ستاره دارن در عوض ردیف کردن سفارش ها لاس زنی میکنن
-اونوقت چی میشههه؟؟؟؟
چیی میشه؟
- رئیس میاد و مبپرسه کار کیه،بعد من لوت میدم بعد به غلط کردن میندازتت بعدددد اخراج به هر حال اون یه مرد پیر و بی عصابه که همه کارکن ها عین سگگگ ازش میترسن خوشحال باش، وقت باهات یار بوده، برای امتحان گفتارت نرفتی پیش اون..
عجب
نبابا چیزی نمیشه
البته امید وارم_
-خود دانی
میرم پیشش و سفارشش رو میز میزارم
+ممنون
اون شروع به نوشیدن میکنه و من هنوز بالای میزش وایمیستم*
اون بعد تموم کردن چای بلند میشه و از کافه میره و من همونطور که بهش زل زدم یک ماشین سیاه با سرعت سمتش میاد و منی که فقط زل زدم به اون و ماشین ،میدوئم سمت در و سعی میکنم واقعا جون اون دختر رو نجات بدم.....
ولی
آیا بهش میرسم که نجاتش بدم؟
پایان پارت اول
امیدوارم خوشون اومده باشه نظرتون رو حتما حتما کامنت کنید :)
پارت بعدی بزارم؟
یک دختر وارد مغازه شد و روی صندلی یکی از میز ها نشست.
خیلی ساکت و آروم بنظر میومد .
چهره مظلومی داشت.
من نزدیکش شدم و ....
سلام چی میل دارید؟
+یک فنجون چای
بله حتما
برگشتم به سمت آشپز خونه و چای رو داخل فنجون ریختم و به فکر فرو رفتم
موقع خارج شدن از آشپز خونه ایسدادم
باید اول دوباره مراحل رو مرور کنم
1- سلام میدم و اسمم رو میگم
2- بعد سنم رو میگم
3- اسمشو میپرسم
4-سنش و بعد آشنایی
زیاد کوچک بنظر نمیاد.....
-میبینم که داری برنامه میریزی
-اون دخترس ؟
آره میخوام باهاش آشنا بشم
-حاجی من کاری ندارم مراحلت بنظر کامل بود ولی اون دختره خیلی جدیه شاید بگیره بزنتت یا بره بیرون بگه کار کنای کافی شاپ 5 ستاره دارن در عوض ردیف کردن سفارش ها لاس زنی میکنن
-اونوقت چی میشههه؟؟؟؟
چیی میشه؟
- رئیس میاد و مبپرسه کار کیه،بعد من لوت میدم بعد به غلط کردن میندازتت بعدددد اخراج به هر حال اون یه مرد پیر و بی عصابه که همه کارکن ها عین سگگگ ازش میترسن خوشحال باش، وقت باهات یار بوده، برای امتحان گفتارت نرفتی پیش اون..
عجب
نبابا چیزی نمیشه
البته امید وارم_
-خود دانی
میرم پیشش و سفارشش رو میز میزارم
+ممنون
اون شروع به نوشیدن میکنه و من هنوز بالای میزش وایمیستم*
اون بعد تموم کردن چای بلند میشه و از کافه میره و من همونطور که بهش زل زدم یک ماشین سیاه با سرعت سمتش میاد و منی که فقط زل زدم به اون و ماشین ،میدوئم سمت در و سعی میکنم واقعا جون اون دختر رو نجات بدم.....
ولی
آیا بهش میرسم که نجاتش بدم؟
پایان پارت اول
امیدوارم خوشون اومده باشه نظرتون رو حتما حتما کامنت کنید :)
پارت بعدی بزارم؟
۲۰.۵k
۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.