یک جایی هم از عمر

یک جایی هم از عمر ؛
از شیشه عقب ماشین به پشت سر نگاه می کنیم.
به آنهایی که ما را دوست داشتند و بی توجه به این دوست داشتن گازش را گرفتیم و رفتیم.
به همه کسانی که حتی به آنها فرصت پاشیدن کاسه آبی به رسم بدرقه ندادیم و داغش را به دلشان گذاشتیم.
نگاه می کنیم به چشمانی که تا رسیدنمان به پیچ سر کوچه ملتمسانه خیس شدند و ما خودمان را به ندیدن زدیم.
دستان یخ کرده ای که سرگردان و مستاصل به نشانه خداحافظی به چپ و راست می رفتند و گاهی جلو و عقب؛ یعنی نرو،
برگرد...
کاش می شد ترمز کرد،
از ماشین پیاده شد ،
به سمتشان رفت و گفت عطسه کردم ،
صبر آمد، امروز روز خوبی برای سفر نیست .😔
دیدگاه ها (۳)

هنوز عصر نشده این جمعه... از صبح عصر جمعه اس 😔

دنیای آدم برفی دنیای ساده ایستاگر برف بیاید هستاگر برف نیاید...

آب ؛آب را غرق نمیکند !باد ؛باد را ویران نمی سازد !خاک ؛خاک ر...

درد میکند قلبم...نه بخاطر خراب شدن پلاسکو...نه بخاطر از بین ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط