جایگزین عشق
جایگزین عشق
p8
وقتی تهیونگ از کمپانی رفت منم با گریه رفتم خونه و کل شب به حرعی که تهیونگ زد فکر کردم
نزدیکای صبح بود که اخرین فکرم درباره جمله ای که تهیونگ گفت این بوده که عشقت رو جایگزین کن..
کس دیگه ای رو دوست داشته باش...
یک ماه بعد
ویو نامجون: واقعا دیگا نمیدونستم چیکار کنم اون از ات که خبر رسید افسردگی گرفته
اونم از تهیونگ که کوکو فرستادم مراقبش باشه و میگه تهیونگ دیوونه شده همش همچی رو میشکونه و با مشت میزنه تو دیوار در حدی که دستاش پاره و دیوار ها خونی شده...
شک کردم کارم درست بوده یا نه....
چند ماه بعد
امروز عروسی منو کوک هست..
به اجبار مامانم با کوک عروسی میکنم..
چون مامانم میخاست به تهیونگ نزدیک باشم ولی این راهش نبود..
تو این خیالا بودم که...
لایک؟
p8
وقتی تهیونگ از کمپانی رفت منم با گریه رفتم خونه و کل شب به حرعی که تهیونگ زد فکر کردم
نزدیکای صبح بود که اخرین فکرم درباره جمله ای که تهیونگ گفت این بوده که عشقت رو جایگزین کن..
کس دیگه ای رو دوست داشته باش...
یک ماه بعد
ویو نامجون: واقعا دیگا نمیدونستم چیکار کنم اون از ات که خبر رسید افسردگی گرفته
اونم از تهیونگ که کوکو فرستادم مراقبش باشه و میگه تهیونگ دیوونه شده همش همچی رو میشکونه و با مشت میزنه تو دیوار در حدی که دستاش پاره و دیوار ها خونی شده...
شک کردم کارم درست بوده یا نه....
چند ماه بعد
امروز عروسی منو کوک هست..
به اجبار مامانم با کوک عروسی میکنم..
چون مامانم میخاست به تهیونگ نزدیک باشم ولی این راهش نبود..
تو این خیالا بودم که...
لایک؟
۳.۳k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.