همه چیز

همه چیز
از نبودن تو حکایت می کند
به جز دلم
که همچون دانه ای در تاریکی خاک
در انتظار بهار می تپد
تو برمی گردی
می دانم.....

آنتوان دوسنت اگزوپری
ترجمه: چیستا یثربی
دیدگاه ها (۳)

چشمان من به دیده او خیره مانده بودجوشید یاد عشق کهن در نگاه ...

مگر می شود که تو دوست داشتن بلد باشی ومن تنها سفر کنمتنها عک...

قشلاق کرده ام به تو از دست زندگیچندی ست پایتخت جهانم اتاق تو...

میگویند در اغاز هر سالیهرطور که باشی تا اخر سال همان طور هست...

چقدر جنگلا خوسی، ملت واسی خستا نبوسی، می جان جاناناترا گوما ...

‏‍خسته جانی هستمکه تنم رنجور ناملایمات زندگی ستاز روزهای سخت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط