هر بار پرواز کردم همراه نگاه تو تا مرز جنوبی که مجبور

هر بار پرواز کردم، همراه نگاه تو... تا مرز جنوبی که مجبور بودم پنهانش کنم از چشم زخم های این و آن... حتی با هر سکوتت هم می‌شد پر کشید و دستی به آسمان زد. باور نمی کنی اگر برایت از آرزوهایم بگویم. آرزوهایی که امشب همراه این بالن می‌خواهم راهی آسمان کنم. به نظرت چقدر طول می کشد تا به دست خدا برسد؟ چقدر طول می کشد تا پرواز دوباره ی قلبم به سمت تو و آرامش ابدی اش در چشم هایت؟

امشب آرزوهایم را روانه آسمان سوت و کور شب می کنم و تا بالا ترین نقطه، چشم از آنها بر نمی دارم. بالن بالا و بالاتر می رود و حالا انگار زیر سایه آرزو های تحقق نیافته ام نفس می کشم. چه حال عجیبی دارم امشب. با چشم های خیره به آسمان و دلی که مدام دعا می خواند برای خنثی شدن نقشه ی بادهای مخالفی که نمی خواهند رویاهایم را لمس کنم. باور نمی کنی اگر برایت از حس و حالی که دارم بگویم. حس رها شدن و پرواز. حس امید و از همه مهم تر حس دوست داشتن و دوست داشته شدن. کاش همین امشب بالن آرزو هایم به دست خدا برسد.

#رادیو_هفت_انقضا_ندارد : ) :
دیدگاه ها (۳۲)

آهسته در گوشت بیا چیزی بگویمپیراهنم پیراهنت را دوست دارد...!

چون موج سپاهی که از اقبال بد خویشقبل از عملیات به یکباره کمی...

گفت و گو های شبانه با کودک درونمن: چرا امشب ساکتی ؟ اون : دا...

دلم شبیه "مدرّس" گرفته از اندوه کسی که رأی خودش هم به خو...

⁷𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭 اومدن سر میز نشستن که اصن اون حال ...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط