گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت

گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت

پرسیدند : چه می کنی ؟

پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم !

گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است ! و این آب فایده ای ندارد !

گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که خداوند می پرسد : زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟

پاسخ میدهم : هر آنچه از من بر می آمد
دیدگاه ها (۲)

شیعه آماده جنگیست که دیدن داردچند روزیست سرم میل به بریدن دا...

ّ

گفتگوی شبانه با حضرت دوست خوب من سلام ! حس عجیبی است گم شدن ...

ّ

ازمایشگاه سرد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط