منشی جدید شرکت
part ⁷
یونگی: همتون....همتون برید و از اول مو به مو پرونده هارو برسی کنید.....سریع! "آخری رو با داد گفت"
ویو یونگی:
خیلی عصبانی بودم....کلی سرشون داد زدم....دست خودم نبود....بیچاره اون دختره....حتما خیلی ترسید....ولی ولش کن باید میترسید تا پرو نمیشد!.....
ات: تهیون من خیلی از این پسره ترسیدم.....
تهیون: میدونم یکمی ترسناکه....
ات: یکمی؟! خیلی ترسناکه!....اه خوب ما پرونده ها رو نگاه کردیم هیچکس نیس آخه چرا دوباره باید بگردیم؟
تهیون: هعی نمیدونم....ولی باید از اول پرونده ها رو برسی کنیم وگرنه بدجور عصبانی میشه
ات: آره....واقعا ازش بدم اومد "هوی حرف اضافی نزن"
*دوباره از اول پرونده ها رو برسی کردیم ولی انگار هیچکس نبود....شب شده بود...ساعت ۱۰ بود...دیگه باید میرفتم خونه.....از اونجایی که منشی هستم مجبور بودم بیشتر بمونم....مامان تهیون بهش زنگ زد و گفت که بیاد....بهم اسرار کرد که منم برسونه ولی قبول نکردم....هوففف تموم شدن....البته نصفشون.....نصف دیگش واسه فردا....دیگه باید برم خونه....
داشتم میرفتم که صدای رئیس یونگی رو شنیدم:
یونگی: کجا میری؟ "سرد"
ات: نصف پرونده ها تموم شدن....الانم دارم میرم خونم "سرش پایینه"
یونگی: به نتیجه ای رسیدی؟؟ "سرد"
ات: نه رئیس
یونگی: باشه....منم میخوام برم خونم.....اگه بخای میرسونمت "سرد"
ات: نه ممنون خودم میرم
یونگی: آخه یه دختر تنها پیاده بره اونم این موقع شب؟؟
ات: ...........
یونگی: الان کتم رو میپوشم و میام....
*ای وای یعنی من الان باید با اون برم؟؟ نههه من ازش میترسم....که دیدم داره میاد....بدون هیچ حرفی از کنارم رد شد و رفت بیرون....دنبالش رفتم تا رسیدیم به ماشینش....در ماشین رو باز کرد و سوار شد....منم نشستم عقب ماشین*
یونگی: چرا عقب نشستی؟ "سرد"
ات: عقب راحت ترم
یونگی: باشه هرجور دوست داری "سرد"
خونت کجاست؟؟
ات: &"*:)$_^(&£_ "یه چیزی در نظر بگیرین دیگه😅"
*منو برد و دم در خونم پیاده کرد....ازش تشکر کردم ولی جوابی نداد*
ات: ممنون رئیس......خدافظ
ات: خدافظ "سرد"
*این چرا اینجوریه....خیلی سرد....هعی اصلا مهم نیست فقط من چجوری با این کار کنمم؟؟؟
پارت بعدی رو عصر و شب هم یه پارت دیگه میزارم تا قبل اینکه برم کلی میزارم💛
#فیک #فیک_بی_تی_اس #فیک_تهیونگ #فیک_جونگ_کوک #فیک_جیمین #فیکشن #فیک_شوگا #فیک_جیهوپ #فیک_نامجون #فیک_جین #سناریو #سناریو_بی_تی_اس #سناریودرخواستی #وانشات #تکپارتی #جیمین #نامجون #جین #شوگا #جیهوپ #تهیونگ #جونگکوک #کیم_نامجون #کیم_سوکجین #مین_یونگی #جانگ_هوسوک #پارک_جیمین #کیم_تهیونگ #جئون_جونگکوک #بی_تی_اس
#ما_پشت_بی_تی_اس_هستیم #بی_تی_اس_از_شما_بهتره #جیمین_نفر_بعدی_نیست #عشق_فقط_بی_تی_اس #تهیونگ_نفر_بعدی_نیست #نفر_بعدی_در_کار_نخواهد_بود #نفر_بعدی_هیتره
یونگی: همتون....همتون برید و از اول مو به مو پرونده هارو برسی کنید.....سریع! "آخری رو با داد گفت"
ویو یونگی:
خیلی عصبانی بودم....کلی سرشون داد زدم....دست خودم نبود....بیچاره اون دختره....حتما خیلی ترسید....ولی ولش کن باید میترسید تا پرو نمیشد!.....
ات: تهیون من خیلی از این پسره ترسیدم.....
تهیون: میدونم یکمی ترسناکه....
ات: یکمی؟! خیلی ترسناکه!....اه خوب ما پرونده ها رو نگاه کردیم هیچکس نیس آخه چرا دوباره باید بگردیم؟
تهیون: هعی نمیدونم....ولی باید از اول پرونده ها رو برسی کنیم وگرنه بدجور عصبانی میشه
ات: آره....واقعا ازش بدم اومد "هوی حرف اضافی نزن"
*دوباره از اول پرونده ها رو برسی کردیم ولی انگار هیچکس نبود....شب شده بود...ساعت ۱۰ بود...دیگه باید میرفتم خونه.....از اونجایی که منشی هستم مجبور بودم بیشتر بمونم....مامان تهیون بهش زنگ زد و گفت که بیاد....بهم اسرار کرد که منم برسونه ولی قبول نکردم....هوففف تموم شدن....البته نصفشون.....نصف دیگش واسه فردا....دیگه باید برم خونه....
داشتم میرفتم که صدای رئیس یونگی رو شنیدم:
یونگی: کجا میری؟ "سرد"
ات: نصف پرونده ها تموم شدن....الانم دارم میرم خونم "سرش پایینه"
یونگی: به نتیجه ای رسیدی؟؟ "سرد"
ات: نه رئیس
یونگی: باشه....منم میخوام برم خونم.....اگه بخای میرسونمت "سرد"
ات: نه ممنون خودم میرم
یونگی: آخه یه دختر تنها پیاده بره اونم این موقع شب؟؟
ات: ...........
یونگی: الان کتم رو میپوشم و میام....
*ای وای یعنی من الان باید با اون برم؟؟ نههه من ازش میترسم....که دیدم داره میاد....بدون هیچ حرفی از کنارم رد شد و رفت بیرون....دنبالش رفتم تا رسیدیم به ماشینش....در ماشین رو باز کرد و سوار شد....منم نشستم عقب ماشین*
یونگی: چرا عقب نشستی؟ "سرد"
ات: عقب راحت ترم
یونگی: باشه هرجور دوست داری "سرد"
خونت کجاست؟؟
ات: &"*:)$_^(&£_ "یه چیزی در نظر بگیرین دیگه😅"
*منو برد و دم در خونم پیاده کرد....ازش تشکر کردم ولی جوابی نداد*
ات: ممنون رئیس......خدافظ
ات: خدافظ "سرد"
*این چرا اینجوریه....خیلی سرد....هعی اصلا مهم نیست فقط من چجوری با این کار کنمم؟؟؟
پارت بعدی رو عصر و شب هم یه پارت دیگه میزارم تا قبل اینکه برم کلی میزارم💛
#فیک #فیک_بی_تی_اس #فیک_تهیونگ #فیک_جونگ_کوک #فیک_جیمین #فیکشن #فیک_شوگا #فیک_جیهوپ #فیک_نامجون #فیک_جین #سناریو #سناریو_بی_تی_اس #سناریودرخواستی #وانشات #تکپارتی #جیمین #نامجون #جین #شوگا #جیهوپ #تهیونگ #جونگکوک #کیم_نامجون #کیم_سوکجین #مین_یونگی #جانگ_هوسوک #پارک_جیمین #کیم_تهیونگ #جئون_جونگکوک #بی_تی_اس
#ما_پشت_بی_تی_اس_هستیم #بی_تی_اس_از_شما_بهتره #جیمین_نفر_بعدی_نیست #عشق_فقط_بی_تی_اس #تهیونگ_نفر_بعدی_نیست #نفر_بعدی_در_کار_نخواهد_بود #نفر_بعدی_هیتره
۲۰.۴k
۰۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.