بوک : چرا تو ؟ پارت : ششم * جوجوتسو *

_ چه فکری ؟
& به عنوان شاگرد بیا جوجوتسو
& اونطوری پیش پدرت هستی شاید هم یه روزی تونستی بهش بگی
_ باشه
_ کی بیام ؟ فردا بیام ؟ الان بیام ؟
& اروم باش
& بچه تو هنوز هم بامزه ای
& پس فردا بیا
_ باشه
& من رفتم . خداحافظ
_ خداحافظ



** ساحل
× گوجو سنسه حالتون خوبه ؟
# اره خوبم.. بهترم
# مگومی چرا انقدر دیر کرده ؟
× اوناهاش اومد
# چرا انقدر دیر کردی مگومی ؟
& اه خدا ..* نفس نفس زدن *
& گم شده بودم
# * خنده *
# ساعت چنده ؟
× ۶ صبح
# پس بریم جوجوتسو
& اره
× * سوار ماشین شدند و رفتند جوجوتسو
گوجو مثل همیشه داخل دفترش نشست و قهوه خورد به عکس دخترش خیره شد که مگومی وارد اتاق شد *
& گوجو سنسه؟
# بیا تو
& میشه یه درخواستی بکنم ؟
# بگو
& من .. راستش یکی از دوست های بچگیم
دیشب دیدمش ، میخوام مراقبش باشم برای همین میخوام بیارمش جوجوتسو
# باشه .. مشکلی نیست
# چند سالشه ؟
& ۱۵ .. اره ۱۵ سالشه
# باشه .. بگو بیاد آزمون ورودی بده
قبول شد با خودمون بهش درس میدم
& اریگاتو سنسه
# * لبخند *

*** فلش بک به ۱ ساعت قبل وقتی یوجی داشت آب میخورد
& یوجییییی ؟
× هانننن ؟
& واییی باورت نمیشه دیشب دختر گوجو سنسه رو دیدم باهاش حرف زدم ، حالا میخوام بیارمش جوجوتسو
× * تف کردن آب با حرف های مگومی *
+ خاک تو سرت ، آدم اینطوری خبر میده
+ پسرم خوبی ؟
× خوبم داداش دمت گرم
+ دست مال میخوای ؟
× نه عزیزم تو خودت مرحم درد هایی
& چندش