دبیر تنیس چندتا پسر خل و دیوونه بودی که فقط برای گذروندن

دبیر تنیس چندتا پسر خل و دیوونه بودی که فقط برای گذروندن وقتشون میومدن باشگاه و با تو تنیس کار میکردن ولی انگار یکیشون خیلی خل بودو اصلا ب حرفت گوش نمیکرد
امروز جلسه ی اخر بود و اگر بازم متوجه نمیشد و درست نمیرفت بازم باید میومد تو کلاسا
*گیف* نزدیکش شدی و گفتی : بازوتو بیار بالا و دستتو از پشت محکم ببر جلو
انجام داد ولی انگار بازم توپ نرفت
محکم پاهاتو زدی ب زمین گفتی : یعنی انقدر خنگی نمیتونی متوجه بشی چی میگممم
ته : یااا تو خیلی خنگی ک نمیفهمی میخوام کنارت باشم ... این حرکتارو ی بچه هفت سالم بلدهههه
+ خب همیننن ... وات تو میخوام کنار من باشی
با تعجب نگاش کردی ک با تعجب بهت نگاه کرد
ته : من گفتمش ؟
+ عا اره الان تو گفتیش
ته : ع چ عجیب من گفتم خب راست گفتم ...


ای باباااا یه لایک کردن این حرف ها رو نداره که داره؟!
فقط کافیه انگشت گرامیتون رو روی اون قلبه بزارید و تمااام شما لایک کردین👏👏👏👏👏😂❤


¦ ❀°#taehyung ¦

✿••٠٠ #J_u_n_g_k_o_o_k ٠٠••✿
دیدگاه ها (۶)

این قسمت: حس شیشمه تهیونگداشت لایو میداد منم نگاش میکردم بهش...

پست امروز جین در ویوروس

کنارش نشستی ک کاملا درگیر اون چیزای بچگانه بود و نگاهشون میک...

این داستان:اعضا:تهیونگ ا/ت رو با ما تقسیم کنهمونطور لقمه هار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط