عشق جذاب
پارت ۱۴
ویو النا
رفتم پایین دیدم کوک وایساده چقد جذاب و ددی طور شده بود وای دختر چی میگی ولی خیلی جذاب شده بود از پله اومدم پایین و سعی کردم بهش زیاد نگاه نکنم
ویو کوک
اومدم خونه زود رفتم حموم یه ۱۰ مینی گرفتم و حاضر شدم عطر تلخم رو زدم و یه تیشرت پوشیدم چند تا دکمه اول رو باز کردم و یه زنجیر انداختم صدای کفش یکی نظرمو جلب کرد نگاه کردم اون النا بود چقد خوشگل شده بود لباس خوب بود ولی یکم باز اصن به منچه فقط یه شبه ول بازم همینطوردداشتم بهش نگاه میکردم لباش اجزای صورتش که دیدم صدام میکنه
النا :هعی کجایی ؟؟
کوک :بریم (سرد)
النا :رفتیم سوار ماشین شدیم یه بی ام وی خیلی خوشگل رنگ سیاه عالی بود رفتیم نشستیم که کوک بهم گفت
کوک :امشب به عنوان پارتنرم باید باهام باشی و اینکه قوانین رو باید رعایت کنی وگرنه قول نمیدم زنده بمونی یا پاره نشی
النا : همین که قبول کردم بیام خیلی زیادیه حالا قانون هم میزاره عنتر(آخرش رو آروم گفت )
کوک :شنیدم
النا :چشم غره
کوک :یک با پسرای دیگه اصلا گرم نمیگیری پیش خودم میشینی ددی صدام میکنی و جلو همه اگه ازت لب خواستم میدی
النا :چیی(حرصی)
کوک :همین که شنیدی (پوزخن)
النا : احمق عوضی جذاب عنتر خوشگل (تو دلش ) خاک توسرم دارم به کی فحش میدم
کوک :چاک سینه هاش کمی معلوم بود پوشت سفیدش دوست داشتم بفاکش بدم زیباییش مثل اینکه یه پری جلوته با موهای سیاه بلندش وایی نه نباید اینا رو بگم تو فکر بودم بهش نگاه میکردم که ....
النا :حس نگاهی سنگین کردم دنبال کردم دیدم کدک داره نگام میکنه چقد این آدم هوله که راننده گفت رسیدیم
کوک :امیدوارم قوانین یادت نره لیدی
النا :باشه بابا(چشم غره) مجبوری دستش رو گرفتم و وارد شدیم یه قصر چقد خوشگل اصلا باورم نمیشه چنین چیزی وجو داره رفتیم داخل که یه مرده اومد
)اسمش رو تعقیر دادم)
مایک :اوههه جئون خوش اومدی دیگه داری جای پدرت رو به کل میگیری
کوک :البته به کوری چشم بعضیا (نیشخند)
مایک :این لیدی زیبا کیه ؟
کوک : نامزدمه من دیگه میرم
مایک :بله اسمتون چیه خانوم
النا :من...
کوک :ایشون النا هستن (اخم)
مردک هیز ببین چجوری نگاه میکنه عنتر (تو دلش )
مایک :از دیدنشون خوشبختم (دست النا رو میبوسه یه چشمک میزنه )
النا :(دستش رو میکشه )آقای محترم نامزد من اینجا هستن لزومی نمیبینم که اینکارو بکنید درزم هرزه های اونور دیدشون رو میخوان نمیخواین برین(نیشخند)
مایک :بله(حرصییی)
کوک :خوشم اومد این چقد جذابه (تو دلش )
النا ویو
......رفتیم نشستیم روی یه میز بزرگ که خانوما و آقایون زیادی بودنند یکیش ........
ویو النا
رفتم پایین دیدم کوک وایساده چقد جذاب و ددی طور شده بود وای دختر چی میگی ولی خیلی جذاب شده بود از پله اومدم پایین و سعی کردم بهش زیاد نگاه نکنم
ویو کوک
اومدم خونه زود رفتم حموم یه ۱۰ مینی گرفتم و حاضر شدم عطر تلخم رو زدم و یه تیشرت پوشیدم چند تا دکمه اول رو باز کردم و یه زنجیر انداختم صدای کفش یکی نظرمو جلب کرد نگاه کردم اون النا بود چقد خوشگل شده بود لباس خوب بود ولی یکم باز اصن به منچه فقط یه شبه ول بازم همینطوردداشتم بهش نگاه میکردم لباش اجزای صورتش که دیدم صدام میکنه
النا :هعی کجایی ؟؟
کوک :بریم (سرد)
النا :رفتیم سوار ماشین شدیم یه بی ام وی خیلی خوشگل رنگ سیاه عالی بود رفتیم نشستیم که کوک بهم گفت
کوک :امشب به عنوان پارتنرم باید باهام باشی و اینکه قوانین رو باید رعایت کنی وگرنه قول نمیدم زنده بمونی یا پاره نشی
النا : همین که قبول کردم بیام خیلی زیادیه حالا قانون هم میزاره عنتر(آخرش رو آروم گفت )
کوک :شنیدم
النا :چشم غره
کوک :یک با پسرای دیگه اصلا گرم نمیگیری پیش خودم میشینی ددی صدام میکنی و جلو همه اگه ازت لب خواستم میدی
النا :چیی(حرصی)
کوک :همین که شنیدی (پوزخن)
النا : احمق عوضی جذاب عنتر خوشگل (تو دلش ) خاک توسرم دارم به کی فحش میدم
کوک :چاک سینه هاش کمی معلوم بود پوشت سفیدش دوست داشتم بفاکش بدم زیباییش مثل اینکه یه پری جلوته با موهای سیاه بلندش وایی نه نباید اینا رو بگم تو فکر بودم بهش نگاه میکردم که ....
النا :حس نگاهی سنگین کردم دنبال کردم دیدم کدک داره نگام میکنه چقد این آدم هوله که راننده گفت رسیدیم
کوک :امیدوارم قوانین یادت نره لیدی
النا :باشه بابا(چشم غره) مجبوری دستش رو گرفتم و وارد شدیم یه قصر چقد خوشگل اصلا باورم نمیشه چنین چیزی وجو داره رفتیم داخل که یه مرده اومد
)اسمش رو تعقیر دادم)
مایک :اوههه جئون خوش اومدی دیگه داری جای پدرت رو به کل میگیری
کوک :البته به کوری چشم بعضیا (نیشخند)
مایک :این لیدی زیبا کیه ؟
کوک : نامزدمه من دیگه میرم
مایک :بله اسمتون چیه خانوم
النا :من...
کوک :ایشون النا هستن (اخم)
مردک هیز ببین چجوری نگاه میکنه عنتر (تو دلش )
مایک :از دیدنشون خوشبختم (دست النا رو میبوسه یه چشمک میزنه )
النا :(دستش رو میکشه )آقای محترم نامزد من اینجا هستن لزومی نمیبینم که اینکارو بکنید درزم هرزه های اونور دیدشون رو میخوان نمیخواین برین(نیشخند)
مایک :بله(حرصییی)
کوک :خوشم اومد این چقد جذابه (تو دلش )
النا ویو
......رفتیم نشستیم روی یه میز بزرگ که خانوما و آقایون زیادی بودنند یکیش ........
- ۱۱.۷k
- ۲۴ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط