اشک رازی است

اشک رازی است
لبخند رازی است
عشق رازی است

اشک آن شب لبخند عشقم بود

قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی…
من درد مشترکم
مرا فریاد کن.

درخت با جنگل سخن میگوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن می گویم

نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده،
من ریشه های ترا یافته ام
با لبانت برای همه لب ها سخن گفته ام
و دست هایت با دستان من آشناست.

در خلوت روشن با تو گریسته ام
برای خاطر زندگان،
و در گورستان تاریک با تو خوانده ام
زیباترین سرودها را
زیرا که مردگان این سال
عاشق ترین زندگان بوده اند.

دستت را به من بده
دست های تو با من آشناست
ای دیر یافته! با تو سخن میگویم
بسان ابر که با توفان
بسان علف که با صحرا
بسان باران که با دریا
بسان پرنده که با بهار
بسان درخت که با جنگل سخن می گوید.

زیرا من
ریشه های تر یافته ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست
دیدگاه ها (۹)

فتنه ها از خود ماه است همه میبینندچاه کن در ته چاه است همه م...

خداے من نھ دور کعبھ است؛نھ در کلیسا؛نھ در معبد؛خداے من همین ...

تولد مریم عزیزمونه خواستم بازبونی ساده ولی باقلبی پرازمهر بگ...

#تقدیم_تویه ترانه هست تو قلبم که هنوز نخونده موندهفکر خوندن ...

درخت با جنگل سخن مي گويدعلف با صحراستاره با کهکشانو من با تو...

#my_Black_life3 پارت²+مگه الان تو درگیر یه مثلث عشقی شدی؟÷عا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط