p5

ویو ا.ت:
داشتم همینجوری به بابام فکر میکردم که چطور یه آدم میتونه انقدر خیانت کار باشه اونم نه به زنش به بچشم خیانت کرد همیجور داشتم فکر میکردم که خوابم برد
یک ساعت بعد:
شنیدم صدای باز شدن در اومد دیدم جونگ کوک با یقه خونی و لب زخم شده دستشم یک تفنگ و یک پنجه* بکس داشت که پنجه*بکسش هم خونی کامل شده بود.
ا.ت: جیغغغغغغ(فرا بنفش) چرا خونی شدی عزیزم جاییت که درد نمیکنه؟
(ادمین: ا.ت جان همین چند ساعت پیش داشتی شیرفلکه رو روی جونگ کوک وا میکردی😐)
کوک: نه عزیزم خوبم، رفتم یکی از دشمنامو کشتم(از حال رفت)
ا.ت زنگ زد دکتر شخصی جونگ کوک بعد چند دقیقه دکتر اومد.
(دکتر جونگ کوک =د.ج)
د.ج: چیزیش نشده فقط یه چاقوی ریز خورده
ا.ت: یعنی حالش خوب میشه؟(نگران)
د.ج: بله حالش خوب میشه الان بهش سرم وصله هر موقع که به هوش اومد قرص های روی میز رو بدید
ا.ت: چشم دست شما درد نکنه
دکتر رفت بعد ا.ت رفت یه صندلی گذاشت بقل تخت جونگ کوک همش داشت گریه میکرد و دست کوک رو گرفته بود.
کوک: ا.ت،حالت خوبه؛چرا داری گریه میکنی؟(بیحال)
ا.ت:
ا.ت: کوک، بیب ؛ به هوش اومدی ع*ز*ی*ز*م(گریه)
کوک : آره بیب به هوش اومدم
فلش بک به فردا:








ادامه دارد.......

امیدوارم خوشتون بیاد😊💐
شرط:👇💜
10لایک💜
10کامنت💜
5فالو💜