بگذار بخوابم مادر

بگذار بخوابم مادر!
هر بار بیدار می شوم
هزاران پرنده از سینه ام کوچ می کنند
هزاران ماهی در دریای ذهنم جان می دهند
هزار ارزو در دلم ته نشین می شود
هزار حرف بر کویری لبانم ترک می خورد
هزار مار سیاه بر گلوگاهم چنبره می زنند
هزار کفتار گرسنه در هوس دندان گرفتن زنی میان آتش کمین می کنند

و مردی که انگار دوستم دارد
در دور دست
زنی میان آتش را نظاره می کند
و دست تکان می دهد....
....که برگرد بیا؟؟؟
که خداحافظ ؟؟؟
یا مادرش بگذار بخوابد؟؟؟
دیدگاه ها (۱)

وقتی می گویددوستت دارمزل زل در چشم هایش نگاه نکنبی هیچ حرفی؛...

این هوا را میبینید؟ نه سرد بودنش معلوم است نه گرم بودنش...آد...

همدستِ عصیان که باشیمعریان تر از شیطانی می‌‌شویمکه وسوسه کرد...

یک روز به موهای پریشانم دست کشیدیآرام گرفتوروز دیگری دست از ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط