دختران زهرای
🌸 دخـتران زهـرایے🌸 :
✅ حتمــابخوانیـــد
🔵 ❌ یکی بود یکی نبود
❌ یه روز یه خانم مثل هر روز بعد از کلی آرایش کنار آینه,مانتو تنگه و کفش پاشنه بلنده شو پا کرد و راهی خیابونای شهر شد ...
❌ همینطوری که داشت راه میرفت ...
👣
❌ وسط متلک های جوونا یه صدایی توجهش رو جلب کرد :
❌ خواهرم حجابت !!
❌ خواهرم بخاطر خدا حجابت رو رعایت کن !!.
❌ نگاه کرد، دید یه جوون ریشوئه
❌ از همون ها که متنفر بود ازشون با یه پیرهن روی شلوار و یه شلوار پارچه ای داره به خانم های بد حجاب تذکر میده
❌ به دوستش گفت من باید حال اینو بگیرم وگرنه شب خوابم نمیبره
مرتیکه سرتاپاش یه قرون نمی ارزه، اون وقت اومده میگه چکار بکنید و چکار نکنید ...
❌ تصمیم گرفت مسیرش رو به سمت اون آقا کج کنه و یه چیزی بگه که دلش خنک بشه ...
❌ وقتی مقابل پسر رسید چشماشو تا آخر باز کرد و دندوناش رو روی هم فشار داد و گفت تو اگه راست میگی چشمای خودتو درویش کن با این ریشای مسخره ات
❌ بعدم با دوستش زدن زیر خنده و رفتن
❌ پسر سرشو رو به آسمون بلند کرد و زیر لب گفت :
❌ خدایا این کم رو از من قبول کن !!
❌ شبش که رفت خونه به خودش افتخار میکرد ...
❌ گوشی رو برداشت و قضیه رو با آب و تاب برای دوستاش تعریف میکرد
❌ فردای اون روز دوباره آینه وآرایش و بعد که آماده شد به دوستاش زنگ زد و قرار پارک رو گذاشت
❌ توی پارک دوباره قضیه دیروز رو برای دوستاش تعریف می کرد و بلند بلند میخندیدند
❌ شب وقتی که داشت از پارک برمیگشت یه ماشین کنار پاش ترمز زد : خانمی برسونیمت ...
❌ لبخند زد و گفت برو عمه تو برسون بعد با دوستش زدن زیر خنده
❌ پسره از ماشین پیاده شد و چند قدمی کنار دختر قدم زد و بعد یک باره حمله کرد به سمت دختر و اون رو به زور سمت ماشین کشید
❌ دختر که شوکه شده بود شروع کرد به داد و فریاد
❌ اما کسی جلو نمیومد
❌ اینبار با صدای بلند التماس کرد
❌ اما همه تماشاچی بودن
❌ هیچ کدوم از اونایی که تو خیابون بهش متلک مینداختن و زیباییشو ستایش میکردن، حاضر نبودن جونشون رو به خطر بندازن
❌ دیگه داشت نا امید میشد که دید یه جوون به سمتشون میدوه و فریاد میزنه :
❌ آهای ولش کن بی غیرت !!
❌ مگه خودت ناموس نداری ؟؟
❌ وقتی بهشون رسید، سرشو انداخت پایین و گفت خواهرم شما برو
و یه تنه مقابل دزدای ناموس ایستاد !!
❌ دختر در حالی که هنوز شوکه بود و دست و پاش میلرزید یک دفعه با صدای هیاهو به خودش اومد و دید یه جوون ریشو
از همونا که پیرهن رو روی شلوار میندازن
از همونا که به نظرش افراطی بودن
افتاده روی زمین و تمام بدنش غرق به خونه
ناخودآگاه یاد دیروز افتاد
اون شب برای دوستاش اس ام اس فرستاد :
❌ وقتی خواستن به زور سوارش کنند، همون کسی از جونش گذشت که توی خیابون بهش گفت : خواهرم حجابت !!
❌ همون ریشوی افراطی و تندرو ❌ همون پسری که همش بهش میخندید..
اما الان به نظرش یه پسر ریشو و تندرو نبود ، بلکه یه مرد شجاع و باایمان بود💪
دیگه ازنظرش اون پسر افراطی نبود ، بلکه باغیرت بود✌ ️
💥 حالا متوجه شدیم که این جوون ریشو کسی نیس جز شهید امر به معروف ونهی ازمنکر 🌹 علی خلیلی🌹
#شادی_روح_پاکش_صلوات ...:)
🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷
🌅 Join🙂 👇 🏽 👇 🏽
@dokhtaran_zahraei
آاااخ واقعا دردناک بود
خیلی دردناکه که یک جوون بخاطر ....
لا اله الا الله
آخ
خدا به خانوادشون صبر بده
✅ حتمــابخوانیـــد
🔵 ❌ یکی بود یکی نبود
❌ یه روز یه خانم مثل هر روز بعد از کلی آرایش کنار آینه,مانتو تنگه و کفش پاشنه بلنده شو پا کرد و راهی خیابونای شهر شد ...
❌ همینطوری که داشت راه میرفت ...
👣
❌ وسط متلک های جوونا یه صدایی توجهش رو جلب کرد :
❌ خواهرم حجابت !!
❌ خواهرم بخاطر خدا حجابت رو رعایت کن !!.
❌ نگاه کرد، دید یه جوون ریشوئه
❌ از همون ها که متنفر بود ازشون با یه پیرهن روی شلوار و یه شلوار پارچه ای داره به خانم های بد حجاب تذکر میده
❌ به دوستش گفت من باید حال اینو بگیرم وگرنه شب خوابم نمیبره
مرتیکه سرتاپاش یه قرون نمی ارزه، اون وقت اومده میگه چکار بکنید و چکار نکنید ...
❌ تصمیم گرفت مسیرش رو به سمت اون آقا کج کنه و یه چیزی بگه که دلش خنک بشه ...
❌ وقتی مقابل پسر رسید چشماشو تا آخر باز کرد و دندوناش رو روی هم فشار داد و گفت تو اگه راست میگی چشمای خودتو درویش کن با این ریشای مسخره ات
❌ بعدم با دوستش زدن زیر خنده و رفتن
❌ پسر سرشو رو به آسمون بلند کرد و زیر لب گفت :
❌ خدایا این کم رو از من قبول کن !!
❌ شبش که رفت خونه به خودش افتخار میکرد ...
❌ گوشی رو برداشت و قضیه رو با آب و تاب برای دوستاش تعریف میکرد
❌ فردای اون روز دوباره آینه وآرایش و بعد که آماده شد به دوستاش زنگ زد و قرار پارک رو گذاشت
❌ توی پارک دوباره قضیه دیروز رو برای دوستاش تعریف می کرد و بلند بلند میخندیدند
❌ شب وقتی که داشت از پارک برمیگشت یه ماشین کنار پاش ترمز زد : خانمی برسونیمت ...
❌ لبخند زد و گفت برو عمه تو برسون بعد با دوستش زدن زیر خنده
❌ پسره از ماشین پیاده شد و چند قدمی کنار دختر قدم زد و بعد یک باره حمله کرد به سمت دختر و اون رو به زور سمت ماشین کشید
❌ دختر که شوکه شده بود شروع کرد به داد و فریاد
❌ اما کسی جلو نمیومد
❌ اینبار با صدای بلند التماس کرد
❌ اما همه تماشاچی بودن
❌ هیچ کدوم از اونایی که تو خیابون بهش متلک مینداختن و زیباییشو ستایش میکردن، حاضر نبودن جونشون رو به خطر بندازن
❌ دیگه داشت نا امید میشد که دید یه جوون به سمتشون میدوه و فریاد میزنه :
❌ آهای ولش کن بی غیرت !!
❌ مگه خودت ناموس نداری ؟؟
❌ وقتی بهشون رسید، سرشو انداخت پایین و گفت خواهرم شما برو
و یه تنه مقابل دزدای ناموس ایستاد !!
❌ دختر در حالی که هنوز شوکه بود و دست و پاش میلرزید یک دفعه با صدای هیاهو به خودش اومد و دید یه جوون ریشو
از همونا که پیرهن رو روی شلوار میندازن
از همونا که به نظرش افراطی بودن
افتاده روی زمین و تمام بدنش غرق به خونه
ناخودآگاه یاد دیروز افتاد
اون شب برای دوستاش اس ام اس فرستاد :
❌ وقتی خواستن به زور سوارش کنند، همون کسی از جونش گذشت که توی خیابون بهش گفت : خواهرم حجابت !!
❌ همون ریشوی افراطی و تندرو ❌ همون پسری که همش بهش میخندید..
اما الان به نظرش یه پسر ریشو و تندرو نبود ، بلکه یه مرد شجاع و باایمان بود💪
دیگه ازنظرش اون پسر افراطی نبود ، بلکه باغیرت بود✌ ️
💥 حالا متوجه شدیم که این جوون ریشو کسی نیس جز شهید امر به معروف ونهی ازمنکر 🌹 علی خلیلی🌹
#شادی_روح_پاکش_صلوات ...:)
🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷
🌅 Join🙂 👇 🏽 👇 🏽
@dokhtaran_zahraei
آاااخ واقعا دردناک بود
خیلی دردناکه که یک جوون بخاطر ....
لا اله الا الله
آخ
خدا به خانوادشون صبر بده
- ۴.۰k
- ۲۸ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط