میترسم از آن لحظه که هنگام یک طلوع
میترسم از آن لحظه که هنگام یک طلوع
خورشید در آغوش بگیرد بدنت را
سخت است برای من اگر باد ببوید
یک ذره ی اغواگری از عطر تنت را
یا اینکه دمی نم نم باران بهاری
با قطره ی خود لمس کند پیرهنت را
یک بار بگو عاشقم و دل به تو دادم
صد بار ببوسم تب سرخ دهنت را
دل چشم به در دوخته یک شب تو بیایی
تا جشن بگیرد به طپش آمدنت را
باید بشوم شمع و بسوزم همه ی عمر
روشن کنم از سوز نهان انجمنت را...
@D_F ✍
خورشید در آغوش بگیرد بدنت را
سخت است برای من اگر باد ببوید
یک ذره ی اغواگری از عطر تنت را
یا اینکه دمی نم نم باران بهاری
با قطره ی خود لمس کند پیرهنت را
یک بار بگو عاشقم و دل به تو دادم
صد بار ببوسم تب سرخ دهنت را
دل چشم به در دوخته یک شب تو بیایی
تا جشن بگیرد به طپش آمدنت را
باید بشوم شمع و بسوزم همه ی عمر
روشن کنم از سوز نهان انجمنت را...
@D_F ✍
- ۷۱۴
- ۲۳ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط