game of love and hate(part 17)
ات:همه رفتن
تهیونگ:سوارشو بریم خونه
ات:اوکی
ات:توی راه هیچ حرفی بین مون رد بدل نشد تا اینکه من گفتم
ات:کی طلاق بگیریم
تهیونگ:حالا حالا ها در خدمت ما هستی
ات:تا برسیم خونه تهیونگ هیچ حرفی بین ما زده نزد منم چشمام سنگین شد پس خوابیدم تا برسیم
چند دقیقه بعد
تهیونگ:بیدار شو رسیدیم
ات:اوممم رسیدیم چه زود
تهیونگ:اوهم حالا پیداره شو
ات:رفتیم تو عمارت جای قشنگی بود از تهیونگ پرسیدم
ات:اتاق من کجاست
تهیونگ:...
ات:نکنه فکر کردی قراره مثل زوج های معمولی شب اول عروسی مونو بگذرونیم
تهیونگ:قطعآ نهولی فکر میکردم حداقل توی یک اتاق بخوابیم
ات:نمیخواد از این فکر ها بکنی حالا هم یه اتاق بده من توش بمونم
تهیونگ:فعلا توی اتاق مهمان بمون تا برات یه اتاق تدارک ببینم
ات :اوکی
ات :رفتم توی اتاق مهمان لباس عروسم رو از تنم دراوردم مژه مصنوعی هارو دراوردم سنجاق های موهامو دراوردم رفتم حموم
ویوی تهیونگ
تهیونگ:وقتی ات گفت اتاق من کجاست واقعا جا خوردم و یه خورده ناراحت شدم لباسامو دراوردم رفتم یه دوش کوتاه گرفتم لباسامو پوشیدم رفتم سمت اتاق ات میخواستم ازش بپرسم که چیزی لازم داره یانه ولی هنوز توی حموم بود دیدم لباس عروسش روی زمین افتاده واقعا توی اون لباس فق العاده بود رفتم لباس رو در آغوش گرفتم و بوش کردم بوی تن ات از هر گلی خوش بو تر بود احساس کردم میخواد از حموم دربیاد سریع لباس عروس رو گذاشتم سر جاش و از اتاق رفتم بیرون
اسلاید 2 استایل تهیونگ
اسلاید3و4 خونه تهیونگ
اسلاید آخر لباس ات
تهیونگ:سوارشو بریم خونه
ات:اوکی
ات:توی راه هیچ حرفی بین مون رد بدل نشد تا اینکه من گفتم
ات:کی طلاق بگیریم
تهیونگ:حالا حالا ها در خدمت ما هستی
ات:تا برسیم خونه تهیونگ هیچ حرفی بین ما زده نزد منم چشمام سنگین شد پس خوابیدم تا برسیم
چند دقیقه بعد
تهیونگ:بیدار شو رسیدیم
ات:اوممم رسیدیم چه زود
تهیونگ:اوهم حالا پیداره شو
ات:رفتیم تو عمارت جای قشنگی بود از تهیونگ پرسیدم
ات:اتاق من کجاست
تهیونگ:...
ات:نکنه فکر کردی قراره مثل زوج های معمولی شب اول عروسی مونو بگذرونیم
تهیونگ:قطعآ نهولی فکر میکردم حداقل توی یک اتاق بخوابیم
ات:نمیخواد از این فکر ها بکنی حالا هم یه اتاق بده من توش بمونم
تهیونگ:فعلا توی اتاق مهمان بمون تا برات یه اتاق تدارک ببینم
ات :اوکی
ات :رفتم توی اتاق مهمان لباس عروسم رو از تنم دراوردم مژه مصنوعی هارو دراوردم سنجاق های موهامو دراوردم رفتم حموم
ویوی تهیونگ
تهیونگ:وقتی ات گفت اتاق من کجاست واقعا جا خوردم و یه خورده ناراحت شدم لباسامو دراوردم رفتم یه دوش کوتاه گرفتم لباسامو پوشیدم رفتم سمت اتاق ات میخواستم ازش بپرسم که چیزی لازم داره یانه ولی هنوز توی حموم بود دیدم لباس عروسش روی زمین افتاده واقعا توی اون لباس فق العاده بود رفتم لباس رو در آغوش گرفتم و بوش کردم بوی تن ات از هر گلی خوش بو تر بود احساس کردم میخواد از حموم دربیاد سریع لباس عروس رو گذاشتم سر جاش و از اتاق رفتم بیرون
اسلاید 2 استایل تهیونگ
اسلاید3و4 خونه تهیونگ
اسلاید آخر لباس ات
- ۱۶.۷k
- ۲۵ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط