من

.من
برای همین آمده ام
تا نور
سر مستِ امکانِ وزیدن شود،
تا سنگ
آهسته از اذانِ اسمِ تو بگذرد.
تا تو از آنِ من باشی
تا من از آنِ علاقه،از آنِ آدمی،از آنِ امید...! من
برای همین آمده ام
تا عین از حروفِ الفباء بگذرد به عشق تو
تا شین از تولدِ نوشتن بگذرد به عشق تو
تا قاف از قوسِ آسمان بگذرد به عشق تو
هی دخترِ دلنشینِ حوّاها!
دیدگاه ها (۱)

🍀 اجازه هست قلم زنم ناز دو چشمان تو رایا اینکه نقاشی کنم آن ...

‌ لمس ڪُن صدایِ مراڪه احساسم عریان استدر آغوش گرم تویک بلبلِ...

صبح آمده تا از نفست وام بگیرماز لعل دلاویز لبت ڪــام بگیرمهی...

‌♡آغوش ٺــوبراے منِ ٺب زدهدر سَمفونی سُکوٺ سرد زمستاناِجابٺ ...

رمان j_k

پارت ۶۵

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط