novel vahshi part 1
#novel_vahshi #part_1
لین تقه ای به در زد و سرش را داخل برد..به کا و دوستش لاتاگی روی مبل راحتی نشسته بودند و پلی استیشن بازی میکردند..با امدن لین لاتاگی نگاه معنا داری به، به کا انداخت و نگاه خریدارانهء دیگر به لین..!لین با دیدن لاتاگی ابروهایش بالا رفت و با خوشحالی به سمتش روانه شد.:"اوه ببین کی اینجاست؟! جناب لاتاگی!"
لاتاگی از جایش بلند و اورا محکم در اغوش گرفت..به کا بازی را متوقف کرد و جدی گفت:"چیکار داری؟"
لین بینی اش را چین داد و روبه لاتاگی گفت:"چه جوری تحملش میکنی؟!"
لاتاگی قهقهه بلندی سر داد و نگاهی بع به کا انداخت و با شیطنت گفت:"همون طور که تو تحملش میکنی!.."
لین با لب های جمع شده گفت:"پس به سختی..!"
بار دیگر خنده ی لاتاگی به هوا رفت و این بار لین هم به او پیوست.. به کا چشم هایش را در حدقا چرخاند و با لحن بی حوصله ای گفت:"باز اومدی تیکه بندازی و بری؟!"
لین از اغوش لاتاگی بیرون امد و نمایشی لب هایش را گاز گرفت و با لحن اینکه چیزی عیب است گفت:"خعلی باکایی(دیوونه)..اومدم ببینم بریم دور دور که با دیدن لاتاگی پشیمون شدم و خواستم یه رکوردی بزنیم.!"
و به سمت او چرخید و با چشمک و لحن شیطنت امیزی گفت:"پایه ای هنتای(منحرف.چون لاتاگی به شوخی همه چیو به انحراف میگیرع و +18 میکنه!)"
لاتاگی هم مانند او چشمکی زد و با شیطنت گفت:"من تا رو تو یکی رو کم نکنم عمراا جایی برم..!"
لین به شوخی ضربه ای به پشت او زد و گفت:"پس بریم که چهار پایه اتم..!" #یائویی
پست بعدی کی باشع؟؟
لین تقه ای به در زد و سرش را داخل برد..به کا و دوستش لاتاگی روی مبل راحتی نشسته بودند و پلی استیشن بازی میکردند..با امدن لین لاتاگی نگاه معنا داری به، به کا انداخت و نگاه خریدارانهء دیگر به لین..!لین با دیدن لاتاگی ابروهایش بالا رفت و با خوشحالی به سمتش روانه شد.:"اوه ببین کی اینجاست؟! جناب لاتاگی!"
لاتاگی از جایش بلند و اورا محکم در اغوش گرفت..به کا بازی را متوقف کرد و جدی گفت:"چیکار داری؟"
لین بینی اش را چین داد و روبه لاتاگی گفت:"چه جوری تحملش میکنی؟!"
لاتاگی قهقهه بلندی سر داد و نگاهی بع به کا انداخت و با شیطنت گفت:"همون طور که تو تحملش میکنی!.."
لین با لب های جمع شده گفت:"پس به سختی..!"
بار دیگر خنده ی لاتاگی به هوا رفت و این بار لین هم به او پیوست.. به کا چشم هایش را در حدقا چرخاند و با لحن بی حوصله ای گفت:"باز اومدی تیکه بندازی و بری؟!"
لین از اغوش لاتاگی بیرون امد و نمایشی لب هایش را گاز گرفت و با لحن اینکه چیزی عیب است گفت:"خعلی باکایی(دیوونه)..اومدم ببینم بریم دور دور که با دیدن لاتاگی پشیمون شدم و خواستم یه رکوردی بزنیم.!"
و به سمت او چرخید و با چشمک و لحن شیطنت امیزی گفت:"پایه ای هنتای(منحرف.چون لاتاگی به شوخی همه چیو به انحراف میگیرع و +18 میکنه!)"
لاتاگی هم مانند او چشمکی زد و با شیطنت گفت:"من تا رو تو یکی رو کم نکنم عمراا جایی برم..!"
لین به شوخی ضربه ای به پشت او زد و گفت:"پس بریم که چهار پایه اتم..!" #یائویی
پست بعدی کی باشع؟؟
۴.۲k
۰۴ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.