جز مدح دوست لب به سخن وا نمیکنم

جز مدح دوست، لب به سخن وا نمی‌کنم
معنای پاک اسم تو در هیچ واژه نیست
من با پیاله دست به دریا نمی‌کنم
در وصف آستین سخن را به هیچ روی
صد سینه حرف دارم و بالا نمی‌کنم
من ذره‌ام که خانه‌ی خورشید خویش را
از هیچ کس به جز تو تقاضا نمی‌کنم
ای گنبد همیشه معطر به عطر اشک
جز در حریم کوی تو مأوا نمی‌کنم
در آستان بخشش تو چون حضور شمع
جز با سرشک و شعله مدارا نمی‌کنم
آن قدر سربلند بر ایوان نشسته‌ای
کز دور هم به جز تو تماشا نمی‌کنم
پیش تو دست مثل علف می‌زنم به خاک
چون سرو، سر به سوی ثریا نمی‌کنم
نامم اگر غلام رضا هست خویش را
با نردبان اسم تو بالا نمی‌کنم
دیدگاه ها (۱)

برادر ارتشی ! تو ، غرور خیابان های انقلابی ؛ آن گاه که شولای...

السلام علیک یا طبیب القلوب آقای من این قاصدک ها کی خبر آمدنت...

عروس فاطمه امشب به پاس یاری قرآنبرای سنگر الله اکبر،اکبر آور...

عاشقان را دلبری هست بی‌مثالجمله‌اند شیدای آن حسن و کمالعالمی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط