پارت سوم
پارت سوم ...!
گل های رز یونسی ...!
بعد از دانشگاه من و جون سو راه افتادیم که بریم رستورانی که سونبه ادرس شو فرستاد ... اه قراره اونجا دوست پیدا کنیم سونبه مینجو گفت خودتون و به همدیگه معرفی کنید ... سونبه به بنگ چان اشاره کرد که خودشو معرفی کنه
چان : خب سلام اسم من بنگ چانه اسمم به معنی اتاق سرد هست ... یه مدت استرالیا زندگی میکردم و اسم دیگه ام کریستوفر بنگ هست
یکی از سال اولی ها : معنی اسم دیگه ات هم بهمون بگو ( بلند *)
چان : کریستوفر به معنی حامل مسیح هست
مینجو: چرا اومدی رشته وکالت ؟
چان : من از بچگی عاشق وکالت بودم ... یه فردی در گذشته عامل الهام بخش من بود ... بخاطر آشنایی با اون آدم من علاقه ام به وکالت بیشتر شد ... اینکه عدالت چقدر در جامعه تاثیر گذاره
جونگین : بعدی منم ؟ اه اسمم یانگ جونگین ... اومدم دانشگاه یونسی تا یه وکیل عالی بشم
مینجو : جونگین اهل کجایی ؟
جونگین : بخاطر لحجه ام ... اه من اهل بوسانم ... لطفا هوامو داشته باشید ... مرسی
نوبت جون سو شد
جون سو : خب اسمم جون سو هست ... من ، من عاشق بوکس بودم ... اما به دلایلی اومدم رشته وکالت ... و خوشحالم پیش شما هستم
سونگمین : خب من اسمم کیم سونگمین هست اههههه اسمم به معنی پیروزی مردم هست ... من از اینکه تو دانشگاه یونسی قبول شدم و اومدم پیش تون خیلی خوشحالم ... و امیدوارم در آینده کلی موفق بشیم ... و باهم دوران دانشگاه رو عالی بگذرونیم
مینهیوک : اه تو همون باهوش کلاس جرم شناسی نیستی ؟
سونگمین یه تبسم کوچیکی کرد نشست رو صندلی هر از گاهی چان و سونگمین نگاهاشون به هم میخورد و خجالت میکشیدن فقط اون دو تا معنی اسم شون و گفتن فهمیدن معنی اسم همدیگه فقط بین دو تا قلب بود انگار یه چیزی بین اوناست و بقیه اونجا اضافی هستن سونگمین با دیدن خنده های چان تو دلش میگفت خنده اش خیلی قشنگه اون به اندازه اسمش سرد نیست بیرون بارون شروع به باریدن کرد صدای غرش ابرها و اولین قطرات باران که به شیشه پنجره برخورد میکردند سکوت دلنشین میان خندهها و گپوگفتهایشان را شکست اما بعد از مکثی دوباره شروع به صحبت کردند بارون شدت گرفت شلاقهای بارون که بیرحمانه به ساختمون و پنجره میخورد و صدای مهیب رعد و برق یه موج کوچیک ترس تو دلشون انداخت لحظهای سکوت شد اما خیلی زود دوباره صداهاشون بلند شد انگار هیجان این اتفاق از ترسش بیشتر بود سونگمین چشمهاش رو بست و نفس عمیقی کشید. بوی خاک خیس خورده بویی که اون عاشقش بود یه لبخند ناخودآگاه روی لبش نشست کمکم از شدت بارون کم شد ولی هنوز قطرهها با تنبلی روی شیشه میلغزیدن انگار آسمون بعد از کلی فریاد از سر خشم حالا میخواست کمی سکوت کنه یه سکوت موقت قبل از اینکه دوباره بغضش بترکه
#YV
گل های رز یونسی ...!
بعد از دانشگاه من و جون سو راه افتادیم که بریم رستورانی که سونبه ادرس شو فرستاد ... اه قراره اونجا دوست پیدا کنیم سونبه مینجو گفت خودتون و به همدیگه معرفی کنید ... سونبه به بنگ چان اشاره کرد که خودشو معرفی کنه
چان : خب سلام اسم من بنگ چانه اسمم به معنی اتاق سرد هست ... یه مدت استرالیا زندگی میکردم و اسم دیگه ام کریستوفر بنگ هست
یکی از سال اولی ها : معنی اسم دیگه ات هم بهمون بگو ( بلند *)
چان : کریستوفر به معنی حامل مسیح هست
مینجو: چرا اومدی رشته وکالت ؟
چان : من از بچگی عاشق وکالت بودم ... یه فردی در گذشته عامل الهام بخش من بود ... بخاطر آشنایی با اون آدم من علاقه ام به وکالت بیشتر شد ... اینکه عدالت چقدر در جامعه تاثیر گذاره
جونگین : بعدی منم ؟ اه اسمم یانگ جونگین ... اومدم دانشگاه یونسی تا یه وکیل عالی بشم
مینجو : جونگین اهل کجایی ؟
جونگین : بخاطر لحجه ام ... اه من اهل بوسانم ... لطفا هوامو داشته باشید ... مرسی
نوبت جون سو شد
جون سو : خب اسمم جون سو هست ... من ، من عاشق بوکس بودم ... اما به دلایلی اومدم رشته وکالت ... و خوشحالم پیش شما هستم
سونگمین : خب من اسمم کیم سونگمین هست اههههه اسمم به معنی پیروزی مردم هست ... من از اینکه تو دانشگاه یونسی قبول شدم و اومدم پیش تون خیلی خوشحالم ... و امیدوارم در آینده کلی موفق بشیم ... و باهم دوران دانشگاه رو عالی بگذرونیم
مینهیوک : اه تو همون باهوش کلاس جرم شناسی نیستی ؟
سونگمین یه تبسم کوچیکی کرد نشست رو صندلی هر از گاهی چان و سونگمین نگاهاشون به هم میخورد و خجالت میکشیدن فقط اون دو تا معنی اسم شون و گفتن فهمیدن معنی اسم همدیگه فقط بین دو تا قلب بود انگار یه چیزی بین اوناست و بقیه اونجا اضافی هستن سونگمین با دیدن خنده های چان تو دلش میگفت خنده اش خیلی قشنگه اون به اندازه اسمش سرد نیست بیرون بارون شروع به باریدن کرد صدای غرش ابرها و اولین قطرات باران که به شیشه پنجره برخورد میکردند سکوت دلنشین میان خندهها و گپوگفتهایشان را شکست اما بعد از مکثی دوباره شروع به صحبت کردند بارون شدت گرفت شلاقهای بارون که بیرحمانه به ساختمون و پنجره میخورد و صدای مهیب رعد و برق یه موج کوچیک ترس تو دلشون انداخت لحظهای سکوت شد اما خیلی زود دوباره صداهاشون بلند شد انگار هیجان این اتفاق از ترسش بیشتر بود سونگمین چشمهاش رو بست و نفس عمیقی کشید. بوی خاک خیس خورده بویی که اون عاشقش بود یه لبخند ناخودآگاه روی لبش نشست کمکم از شدت بارون کم شد ولی هنوز قطرهها با تنبلی روی شیشه میلغزیدن انگار آسمون بعد از کلی فریاد از سر خشم حالا میخواست کمی سکوت کنه یه سکوت موقت قبل از اینکه دوباره بغضش بترکه
#YV
- ۱.۲k
- ۳۰ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط