عشق بی پایان پارت۱٠
عشق بی پایان پارت۱٠
میخواید بیاریدش اینجا؟
+هووم توعم میای
: هان من بـ... بله
من داشتم باهاش زبان تمرین میکردم دیدم تلفنم زنگ خورد
رایا بود
_الو رایا خویی
: هی میانا از اونجا یرو هرجایی هستی برو فرار کن داره میاد پیدات کنه بدو برو برو یه جای دور فرار کن عجله کن
_کی چی چیشده الو رایا
وای خدا فک کنم داره میاد دنبالم چیکار کنم
: برو زیرزمین
_اوک
وایسا اخه اونکه نمیدونه من اینجا چجوری پیدام کنه
بزار یه زنگ دیگه بزنم
: رفتیییی؟
_خب اخه اون منو چطوری پیدا کنه
: وای میانا اونشب ک اومدی عمارت بیهوشت کرد رو گوشیت جی پی اس وصله هر جا بری اون میدونه
_ینی شیطونه میگه بگیرم این
استغفرالله
: الان وقت بحث کردن نیس برو یجایی گوشیتو خاموش کن یا بشکون
_حله مواظبت کن حواست به خودت باشه
: اوکی
چند ساعتی گذشت دیدم خبری نیست گوشیمو روشن کردم دیدم ک رو تلفتم مسیج داده
+بیب بدون جنگ و خون ریزی برگرد عمارت
توجه نکردم و شمارشو مسدود کردم
_تا خودم نخواستم ک عمرا بخوام به اون عمارت بر نمیگردم
یهو صدای زنگ خونه به صدا در اومد
_هوووف پسره سمج
رفتم سمت در دلم نمیخواست باز کنم اما بلاخره باز کردم دو تا مرد غول پییکر بودن و رایا
دلم قنج رفت واسه چهره مظلوم رایا
دلم میخواست همونجا با رایا بشینم زار بزنم
: خانم میانا بفرمایید باید بریم عمارت
_دستامو ول کن ولم کن خودم دو تا پا دارم ولم کن
: اقا ولش کنین خودش میاد ول کن دستاشو
وقتی چهره جیمز رو دیدم خیلی ترسیدم اما به روی خودم نیاوردم
_پسره کله شق ازت بدم میاد میدونی
صورتشو به سمت ماشین کرد و لب زد
+هوووم من عاشق ادمایی ام ک ازم متنفرن
البته نه همه فقط تو
تو صورتش نگاه کردم و تف انداختم و لب زدم
_اشغال پست گمشو اون ریخت نحستو نببینم
با یه سیلی داغ توی گوشم چند ثانیه چشام جایی رو نمیدید بهت زده همینطور بی حرکت موندم
مایع داغ و غلیظی از گوشم داشت میریخت به نظر میرسید پرده گوشم پاره شده بود تو دلم فقط داشتم جیمز رو نفرین میکردم
جیمز ویو
(وای خدا جیمز داری با معشوقت چیکار میکنی نباید این کارو با میانا میکردی اون خیلی ضعیفه نباید روش دست بلند میکردی
خیلی کوچولو تر این حرفاست که بخوای تویه گوشش بزنی و گوششو پاره کنی جیمز تو خیلی پست تر از این حرفایی)
جیمز فوری اومد سمتم به بادیگارد ها گفتش ک خودشون ماشین بگیرن بیان حتی رایا هم باهامون حرف نزد از شدت ترس
با خودم گفتم بیشتر ۷۲ساعت نگزشته بهتره یه قرص بخورم ک از این نجاست حامله نشم
_جلو داروخونه وایستا
+چرا؟
_قرص میخوام
+چ قرصی
_از من باز پرسی میکنی میگم جلو یه داروخونه وایستا
+تا نگی چرا نمیرم
_هوووف من مشکل معده دارم
+اوکی
میخواید بیاریدش اینجا؟
+هووم توعم میای
: هان من بـ... بله
من داشتم باهاش زبان تمرین میکردم دیدم تلفنم زنگ خورد
رایا بود
_الو رایا خویی
: هی میانا از اونجا یرو هرجایی هستی برو فرار کن داره میاد پیدات کنه بدو برو برو یه جای دور فرار کن عجله کن
_کی چی چیشده الو رایا
وای خدا فک کنم داره میاد دنبالم چیکار کنم
: برو زیرزمین
_اوک
وایسا اخه اونکه نمیدونه من اینجا چجوری پیدام کنه
بزار یه زنگ دیگه بزنم
: رفتیییی؟
_خب اخه اون منو چطوری پیدا کنه
: وای میانا اونشب ک اومدی عمارت بیهوشت کرد رو گوشیت جی پی اس وصله هر جا بری اون میدونه
_ینی شیطونه میگه بگیرم این
استغفرالله
: الان وقت بحث کردن نیس برو یجایی گوشیتو خاموش کن یا بشکون
_حله مواظبت کن حواست به خودت باشه
: اوکی
چند ساعتی گذشت دیدم خبری نیست گوشیمو روشن کردم دیدم ک رو تلفتم مسیج داده
+بیب بدون جنگ و خون ریزی برگرد عمارت
توجه نکردم و شمارشو مسدود کردم
_تا خودم نخواستم ک عمرا بخوام به اون عمارت بر نمیگردم
یهو صدای زنگ خونه به صدا در اومد
_هوووف پسره سمج
رفتم سمت در دلم نمیخواست باز کنم اما بلاخره باز کردم دو تا مرد غول پییکر بودن و رایا
دلم قنج رفت واسه چهره مظلوم رایا
دلم میخواست همونجا با رایا بشینم زار بزنم
: خانم میانا بفرمایید باید بریم عمارت
_دستامو ول کن ولم کن خودم دو تا پا دارم ولم کن
: اقا ولش کنین خودش میاد ول کن دستاشو
وقتی چهره جیمز رو دیدم خیلی ترسیدم اما به روی خودم نیاوردم
_پسره کله شق ازت بدم میاد میدونی
صورتشو به سمت ماشین کرد و لب زد
+هوووم من عاشق ادمایی ام ک ازم متنفرن
البته نه همه فقط تو
تو صورتش نگاه کردم و تف انداختم و لب زدم
_اشغال پست گمشو اون ریخت نحستو نببینم
با یه سیلی داغ توی گوشم چند ثانیه چشام جایی رو نمیدید بهت زده همینطور بی حرکت موندم
مایع داغ و غلیظی از گوشم داشت میریخت به نظر میرسید پرده گوشم پاره شده بود تو دلم فقط داشتم جیمز رو نفرین میکردم
جیمز ویو
(وای خدا جیمز داری با معشوقت چیکار میکنی نباید این کارو با میانا میکردی اون خیلی ضعیفه نباید روش دست بلند میکردی
خیلی کوچولو تر این حرفاست که بخوای تویه گوشش بزنی و گوششو پاره کنی جیمز تو خیلی پست تر از این حرفایی)
جیمز فوری اومد سمتم به بادیگارد ها گفتش ک خودشون ماشین بگیرن بیان حتی رایا هم باهامون حرف نزد از شدت ترس
با خودم گفتم بیشتر ۷۲ساعت نگزشته بهتره یه قرص بخورم ک از این نجاست حامله نشم
_جلو داروخونه وایستا
+چرا؟
_قرص میخوام
+چ قرصی
_از من باز پرسی میکنی میگم جلو یه داروخونه وایستا
+تا نگی چرا نمیرم
_هوووف من مشکل معده دارم
+اوکی
۲.۶k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.