پارت ۲ ( زندگی من 🩰 )
پارت ۲ ( زندگی من 🩰 )
امروز خودم تنها رفتم و مکس و لوکا مثه دیروز زودتر از همیشه اومدند و اینبار یکم باهم حرف زدیم ولی خیلی کم 🤏🏻
بعدش خانوم ( زنداییم ) اومد و بعد کمی وقت یه دانش آموز جدید اومد یه پسر مو نارنجی که اسمش ( کای ) بود 🙂
بعدش هم جک اومد و انگار کای رو میشناخت و با هم بودن و منم مثل همیشه ساکت موندم ...
( اسمش تغییر کرد 😐 )
یه کوچولو دیگه هم تو کلاسمون بود کسی نیست جز موشی 🤓
( دربارش قبلاً گذاشتم )
بعد شیفت مبتدا ها تموم شد و میا اومد و زنداییم دوباره رفت چون کار داشت و منو میا تو کلاس تنها بودیم
میا💜 : امم ! املی میشه یکم باهام تمرین کنی 😊
املی 🩷 : ب... باشه « با صدای خیلی پایین »
با اینکه تنها بودن ... 😐 خب چی کار کنم کم رو بودم
بعد تمرین من گوشیم رو برداشتم و رفتم تو عکس ( نزوکو ) و میا با هیجان نگام کرد
میا💜 : تو شیطان کش میبینی 😃
املی🩷 : آره ! شخصیت مورد علاقه من میتسوری و گیو هست ....
بعد یکی محکم در کلاس رو باز کرد و با چهره ای مغرورانه به میا گفت :
هی ! میا خانوم کجاست ؟
میا💜 : یه دقیقه رفت کار داشت
اسمش هم ( روکی ) بود 😐
اسم واقعی هم ( سلمان ) اینو نگفته بودم
بعد هم بعد هزاران سال خانوم اومد
خانوم💛 : ا ! سلام روکی چه خبر 😊
روکی🩶 : هیچی 😑
و بعد چند دقیقه کلاس تمام شد و منم شماره ی میا رو گرفتم
امروز خودم تنها رفتم و مکس و لوکا مثه دیروز زودتر از همیشه اومدند و اینبار یکم باهم حرف زدیم ولی خیلی کم 🤏🏻
بعدش خانوم ( زنداییم ) اومد و بعد کمی وقت یه دانش آموز جدید اومد یه پسر مو نارنجی که اسمش ( کای ) بود 🙂
بعدش هم جک اومد و انگار کای رو میشناخت و با هم بودن و منم مثل همیشه ساکت موندم ...
( اسمش تغییر کرد 😐 )
یه کوچولو دیگه هم تو کلاسمون بود کسی نیست جز موشی 🤓
( دربارش قبلاً گذاشتم )
بعد شیفت مبتدا ها تموم شد و میا اومد و زنداییم دوباره رفت چون کار داشت و منو میا تو کلاس تنها بودیم
میا💜 : امم ! املی میشه یکم باهام تمرین کنی 😊
املی 🩷 : ب... باشه « با صدای خیلی پایین »
با اینکه تنها بودن ... 😐 خب چی کار کنم کم رو بودم
بعد تمرین من گوشیم رو برداشتم و رفتم تو عکس ( نزوکو ) و میا با هیجان نگام کرد
میا💜 : تو شیطان کش میبینی 😃
املی🩷 : آره ! شخصیت مورد علاقه من میتسوری و گیو هست ....
بعد یکی محکم در کلاس رو باز کرد و با چهره ای مغرورانه به میا گفت :
هی ! میا خانوم کجاست ؟
میا💜 : یه دقیقه رفت کار داشت
اسمش هم ( روکی ) بود 😐
اسم واقعی هم ( سلمان ) اینو نگفته بودم
بعد هم بعد هزاران سال خانوم اومد
خانوم💛 : ا ! سلام روکی چه خبر 😊
روکی🩶 : هیچی 😑
و بعد چند دقیقه کلاس تمام شد و منم شماره ی میا رو گرفتم
۹۵۶
۱۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.