عاشقانه های پاک
عاشقانه های پاک
قسمت هجده
از چلو کبابی ک بیرون امدیم اذان گفته بودند....
ایوب از این و آن سراغ نزدیک ترین مسجد را میگرفت
گفت
-اگر مسجد را پیدا نکنم ،همینجا می ایستم ب نماز...
اطراف را نگاه کردم
-اینجا؟؟وسط پیاده رو؟؟
سرش را تکان داد گفتم
-زشت است مردم تماشایمان میکنند....
نگاهم کرد
-این خانمها بدون اینکه خجالت بکشند بااین سر و وضع می ایند بیرون انوقت تو از اینکه دستور خدا را انجام بدهی خجالت میکشی؟؟
ادامه دارد...
قسمت هجده
از چلو کبابی ک بیرون امدیم اذان گفته بودند....
ایوب از این و آن سراغ نزدیک ترین مسجد را میگرفت
گفت
-اگر مسجد را پیدا نکنم ،همینجا می ایستم ب نماز...
اطراف را نگاه کردم
-اینجا؟؟وسط پیاده رو؟؟
سرش را تکان داد گفتم
-زشت است مردم تماشایمان میکنند....
نگاهم کرد
-این خانمها بدون اینکه خجالت بکشند بااین سر و وضع می ایند بیرون انوقت تو از اینکه دستور خدا را انجام بدهی خجالت میکشی؟؟
ادامه دارد...
- ۱.۰k
- ۲۰ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط