دیشب وقتی بابام امد هم من هم مامانم رو برد بیمارستان مام
دیشب وقتی بابام امد هم من هم مامانم رو برد بیمارستان مامانم هم از من مریضی گرفت بود اون هم سرم زد من رو تخت داز کشیده بود خونه نمی تونستم از جام بلند شم با هزار بدبختی بلند شدم هم دستم و هم پاهام می لرزید چند بار هم افتادم نوک انگشتام همه سبز شده بود دستم رو بزور حرکت می دادم کل دستم رگاش معلوم بود وقتی سرم رو زد تموم شد فهمیدم بجوز چندتا امپول تقویتی دوتا هم مسکن داخل سرم ریخته بودن
- ۲.۲k
- ۳۰ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط