–به تو که نگاه می کنم انگار خود واقعیمو توی وجودت می بینم
–به تو که نگاه می کنم انگار خود واقعیمو توی وجودت می بینم،همون منی که سالها سرکوب شده درون گوشه ی قلبم داشت بی سر و صدا روزها و شب ها زندگی می کرد و من باز هم بهش سرکوفت می زدم در صورتی که اگر شرایط متفاوت زندگی و داشتم دلم می خواست اون باشه که درون منه رشد کنه و باعث بشه منم همون آدم بشم،تو شبیه تموم امید های به پایان رسیده ی منی که حالا برای اولین و آخرین بار شانسی داده شده تا اونها رو تمام و کمال برای خودم واقعیشون کنم،تو مثل همون حسی که ذوق و شوقمو با زور از دستم گرفتن من و تبدیل به آدم قوی و بی حس کردن تا سکوت کنم و صرفا با کلمه ی موفق خودم و بزرگ کنم،وقتی دیدمت حس کردم قلبم بدون نفس داشت تکون می خورد و توی شک غریبی فرو رفته بودم که در اصل به این معنی بود که من خود واقعیمو توی یه جسم و کالبد دیگه روبروی خودم دیده بودم و حالا می تونستم ببینم که چقدر بی نظیر بود منی که جلوی تشکلیم گرفته شد و حالا کسی که روبروی من خود واقعیش بود،در واقع منِ طرد شده اس.
۳.۳k
۰۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.