چند دقیقه دلت را آرام کن 💞
#چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن 💞
✍ #قسمت_سوم
تا اسممو خوند بدو بدو دویدم سمت درب دانشگاہ
ولی از اتوبوس خبری نبود😔
خیلی دلم شکست💔
گریه ام گرفته بود.😢
الان چجوری برگردم خونه؟!
چی بگم بهشون؟!😢
آخه ساکمم تو اتوبوس بود😕
بیچارہ مامانم که برای راہ غذا درست کردہ بود برام😞 😔
تو همین فکرها بودم که دیدم از دور صدای جناب فرماندہ میاد
بدو بدو رفتم سمتش و نفس نفس زنان گفتم:
سلام. ببخشید..
هنو حرفم تموم نشدہ بود که گفت:
اااا.خواهر شما چرانرفتید؟! 😯
-ازاتوبوس جا موندم😕
-لا الہ الا اللہ...اخه چرا حواستون رو جمع نمیکنید😐 اون از اشتباهی سوار شدن اینم از الان😐
-حواسم جمع بود ولی استادمون خیلی گیر بود.😣
-متاسفم براتون.حتما آقا نطلبیدہ بود شما رو.
-وایسا ببینم.چی چی رو نطلبیدہ بود.من باید برم😤 😫 😑
-آخه ماشین ها یه ربعه راہ افتادن.
-اصلا شما خودتون با چی میرید؟! منم با اون میام.😟
-نمیشه خواهرم من باماشین پشتیبانی میرم.نمیشه شما بیاید.
-قول میدم تابه اتوبوسها برسیم حرفی نزنم.😕 😶 😶
-نمیشه خواهرم.اصرار نکنید.😐
-اگه منو نبرید شکایتتون رو به همون امام رضایی میکنم که دارید میرید پیشش☹ ️💔
-میگم نمیشه
یعنی نمیشہ..یا علے✋ 😐
اینو گفت و با رانندہ سوار ماشین شد و راہ افتاد.و منم با گریه همونجا نشستم 😢
هنوز یه ربع نشدہ بود که دیدم یه ماشین جلو پام وایساد و اقا سید یا همون اقای فرماندہ🙄 پیادہ شد و بدون هیچ مقدمه ای گفت:
لا الہ الا اللہ...مثل اینکه نمیشه کاریش کرد...بفرمایین فقط سریع تر سوار شین..
سریع اشکامو پاک کردم و پرسیدم چی شد؟! شما که رفته بودین؟!😯 😯
-هیچی فقط بدونید امام رضا خیلی هواتونو دارہ. هنوز از دانشگاہ دور نشدہ بودیم که ماشین پنچر شد.😑 فهمیدم اگه جاتون بزاریم سالم ب مشهد نمیرسیم 😐 😐 😒
رانندہ که سرباز بود پشت فرمون نشست و آقا سید هم جلوی ماشین و منم پشت ماشین و توی راہ هم همش داشتن مداحی گوش میدادن😒 ...(کرب و بلا نبر زیادم/جوونیمو پای تو دادم/)
حوصلم سر رفت...😶
هنذفریم که تو جیبم بودو برداشتم و گذاشتم تو گوشم و رفتم تو پوشه اهنگام و یه آهنگو پلی کردم...🎧
🎼 🎤 💃 🏻 🎼 💃 🏻
یهو دیدم آقا سید با چشمهای از حدقه بیرون زدہ برگشت و منو نگاہ کرد.😲 😨 😨
یه نگاہ به هنذفری کردم دیدم یادم رفته وصلش کنم به گوشیم😄
آروم عذر خواهی کردمو و زیاد به روی خودم نیاوردم و آقا سیدم باز زیر لب طبق معمول یه لا الہ الا اللہ گفت و سرشو برگردوند😑
توی مسیر...
🌸 🌸 دامه دارد..🌸 🌸
✍ سید مهدی بنی هاشمی
✍ #قسمت_سوم
تا اسممو خوند بدو بدو دویدم سمت درب دانشگاہ
ولی از اتوبوس خبری نبود😔
خیلی دلم شکست💔
گریه ام گرفته بود.😢
الان چجوری برگردم خونه؟!
چی بگم بهشون؟!😢
آخه ساکمم تو اتوبوس بود😕
بیچارہ مامانم که برای راہ غذا درست کردہ بود برام😞 😔
تو همین فکرها بودم که دیدم از دور صدای جناب فرماندہ میاد
بدو بدو رفتم سمتش و نفس نفس زنان گفتم:
سلام. ببخشید..
هنو حرفم تموم نشدہ بود که گفت:
اااا.خواهر شما چرانرفتید؟! 😯
-ازاتوبوس جا موندم😕
-لا الہ الا اللہ...اخه چرا حواستون رو جمع نمیکنید😐 اون از اشتباهی سوار شدن اینم از الان😐
-حواسم جمع بود ولی استادمون خیلی گیر بود.😣
-متاسفم براتون.حتما آقا نطلبیدہ بود شما رو.
-وایسا ببینم.چی چی رو نطلبیدہ بود.من باید برم😤 😫 😑
-آخه ماشین ها یه ربعه راہ افتادن.
-اصلا شما خودتون با چی میرید؟! منم با اون میام.😟
-نمیشه خواهرم من باماشین پشتیبانی میرم.نمیشه شما بیاید.
-قول میدم تابه اتوبوسها برسیم حرفی نزنم.😕 😶 😶
-نمیشه خواهرم.اصرار نکنید.😐
-اگه منو نبرید شکایتتون رو به همون امام رضایی میکنم که دارید میرید پیشش☹ ️💔
-میگم نمیشه
یعنی نمیشہ..یا علے✋ 😐
اینو گفت و با رانندہ سوار ماشین شد و راہ افتاد.و منم با گریه همونجا نشستم 😢
هنوز یه ربع نشدہ بود که دیدم یه ماشین جلو پام وایساد و اقا سید یا همون اقای فرماندہ🙄 پیادہ شد و بدون هیچ مقدمه ای گفت:
لا الہ الا اللہ...مثل اینکه نمیشه کاریش کرد...بفرمایین فقط سریع تر سوار شین..
سریع اشکامو پاک کردم و پرسیدم چی شد؟! شما که رفته بودین؟!😯 😯
-هیچی فقط بدونید امام رضا خیلی هواتونو دارہ. هنوز از دانشگاہ دور نشدہ بودیم که ماشین پنچر شد.😑 فهمیدم اگه جاتون بزاریم سالم ب مشهد نمیرسیم 😐 😐 😒
رانندہ که سرباز بود پشت فرمون نشست و آقا سید هم جلوی ماشین و منم پشت ماشین و توی راہ هم همش داشتن مداحی گوش میدادن😒 ...(کرب و بلا نبر زیادم/جوونیمو پای تو دادم/)
حوصلم سر رفت...😶
هنذفریم که تو جیبم بودو برداشتم و گذاشتم تو گوشم و رفتم تو پوشه اهنگام و یه آهنگو پلی کردم...🎧
🎼 🎤 💃 🏻 🎼 💃 🏻
یهو دیدم آقا سید با چشمهای از حدقه بیرون زدہ برگشت و منو نگاہ کرد.😲 😨 😨
یه نگاہ به هنذفری کردم دیدم یادم رفته وصلش کنم به گوشیم😄
آروم عذر خواهی کردمو و زیاد به روی خودم نیاوردم و آقا سیدم باز زیر لب طبق معمول یه لا الہ الا اللہ گفت و سرشو برگردوند😑
توی مسیر...
🌸 🌸 دامه دارد..🌸 🌸
✍ سید مهدی بنی هاشمی
۱.۲k
۲۱ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.