+حس میکنم شادی من مثه یه حبابه از توی قلب کم کم شروع میشه
+حس میکنم شادی من مثه یه حبابه از توی قلب کم کم شروع میشه میاد بالا و بالاتر و خودشو میکشه بالا و با هر لحظه بزرگتر و بزرگتر میشه و بعدش تو لحظه ای که بیشتر از همه حسش میکنم و حس میکنم چقد میتونه واقعی باشه و از داشتنش دارم ذوق میکنم میترکه و دوباره منم و زخمایی که قراره تا ابد حملشون
-اما من حس میکنم شادی یه گله یه گل که فقط تو یه فصل خاص و با عمری کم رشد میکنه تو میتونی اون لحظات بوش کنی و حتی شکل لطیفشو بخاطر بسپاری اما نباید انتظار جاودانی بودنش رو داشته باشی
-اما من حس میکنم شادی یه گله یه گل که فقط تو یه فصل خاص و با عمری کم رشد میکنه تو میتونی اون لحظات بوش کنی و حتی شکل لطیفشو بخاطر بسپاری اما نباید انتظار جاودانی بودنش رو داشته باشی
۶.۳k
۱۴ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.