عماد

عماد❤ ️
زنگ آیفون رو زدم
_بله
_سلام منم عماد واسم کار رانندگی شخصی اومدم
_اها بیا بالا هنو آماده نشدم
درب زد و وارد شدم خونه ویلایی دوبلکس خیلی شیکی بود
وسایل خونه عتیقه جات و نقره بود بیشترش به در و دیوار خونه خیره شده بودم و با خودم فک میکردم ک حتما همسرش کارخونه داری چیزیه
_سلام عماد
_سلام خانم
_الی صدام بزن لطفا اینجوری راحتترم... بشین میخام ی کم در مورد شرایط کار صحبت بکنم... راستش دنبال ی راننده خوش تیپ و جوون مث شمام وقتی دیدمت حس کردم همون کسی هستی ک دنبالشم قدبلند ورزشکار... تو باید هر روز ساعت 9 صبح اینجا باشی تا 3 عصر من تو کار پخش عروسک و پوشاک آنلاینم میخام یه نفر کمک دستم باشه بعد از اون ساعتم میتونی بری ب خونه و زندگیت برسی و این ماشین بی ام و ک جلوی درب دیده ای کامل در اختیار تویه حتی غیر ساعت کاری و حقوقت اگ کارت خوب باشه بعدا درصدی باهات حساب میکنم ... خب نظرت چیه
بدون هیچ فکری سریع قبول کردم بنظرم بهتر از این نشد
_خب از خودت بگو عماد
_من 20 سالمه سمت پایینم و مجردم دانشجوی انصرافی کامپیوترم
_عالیه خب از همین الان کارتو شروع کن این بسته ها لباسایی ک مردم از طریق سایتم سفارش دادن ب ادرسایی ک روشون زده ببر شانست گرفته تعدادشون کمه و سریع کارت تموم میشه هر موقع کارات تموم میشد میتونی بری خونه
بسته ها رو گرفتم و به صاحباشون تحویل دادم
کار خیلی راحتی بود و واقعا خدارو شکر میکردم
دو ماهی گذشت و من بی نهایت از کارم و حقوقم راضی بودم و الی هم از من راضی بود
گاهی وقتا شبا همونجا میموندم و صمیمیت من با الی بیستر شده بود و فهمیدم ک 36 سالشه اما خیلی جوونتر بهش میخورد و 10 ساله قبل از همسرش جدا شده و این خونه مهربه اش بوده و سعی کرده مستقل باشه برای همین ازدواج نکرده و زده تو کار پخش پوشاک و.... #سرگذشت #داستان #رمان
دیدگاه ها (۵)

عماد💛 کم کم حس میکردم ک الی داره بهم علاقمند میشه اخه بیشتر ...

خب نظر یادتون نره.......عماد💜 یکسالی تقریبا گذشت و من حساب ...

ما اومدیم بااااااااز.... با ی سرگذشت ک شخصیتش ی پسرهعماد 💛 م...

صبا❤ ️ قسمت اخرچشمامو ک باز کردم توی بیمارستان بودم تموم بد...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۱۹

ویو تیهونگ : داشتم خو خیابون پس کوچه ها قدم میزدم که یه دختر...

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط