پارت

پارت۱۷
رمان: عشق پردردسر
اسیه: مامانم و بابام اشتباه کردن که همچین حرفی زدن من اصلا امادگیشو ندارم دوروک: اما من دارم عزیزم میخوایم ازدواج کنیم صاحب دو دختر و دو پسر میشیم کادیر: فقط بخاطر اینکه دو دختر و دو پسر داشته باشه همچین چیزی میگه دوروک: نه بابا چه ربطی داره کادیر: کاملا مشخصه دوروک: حالا بیخیال اسیه: عزیزم منو میرسونی خونه؟ دوروک: اره چرا نرسونم اسیه اتاکول اسیه: دوروک اگه اینجوری پیش بره برای عقد میگم خیر دوروک: اشتباه کردم اسیه اتاکول (اسیه نگاش میکنه) ببخشید اسیه ارن اسیه: خب بچه ها ما رفتیم خدافظ بچه ها: خدافظ
(همه رفتن و فقط سوسعم داخل اتاق بیمارستان بودن)
سوسن: عمر تو که به من دروغ نمیگی عمر: درباره چی سوسن: اینکه ولکان ازاده سوسن: نه چه دروغی بگم عمر: نه عزیزم سوسن: باشه پساگه راست میگی و دوست داری من باور کنم باید بری به ولکان بگی بیاد ملاقاتم عمر: سوسن یعنی تو به من اعتماد نداری سوسن: اعتماد دارم اما ازت زیاد دروغ شنیدم عمر: واقعا که سوسن سوسن: شوخی کردم ناراحت شدی عمر: اخه این شوخی ها رو چرا میکنی ترسیدم گفتم که شاید بهم اعتماد نداری سوسن: خب عزیزم تو جنبه نداری مقصر من نیستم 😂😂 عمر: سوسن سوسن: باشه بابا شوخی کردم 😂😂
دیدگاه ها (۳)

پارت۱۸رمان: عشق پردردسر خونه ارن ها(ولی) اسیه: بابا و مامان ...

پارت۱۹رمان: عشق پردردسر یک هفته بعد...... عمر: دوروک پول بده...

پارت۱۶رمان: عشق پردردسرایبیکه: اره دیگه بسه همینطور داداشم د...

#خبر

Between the Tides³²یک هفته بعد تهیونگتو دفترم بودم تق تق تق ...

Part :۱۴۳سوبین : چی میگی اشتباه شده دکتر : متاسفم بهتره هرچه...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۲۴

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط