غم تنهایی عذاب است به یادت چه کنم

غمِ تنهایی عذاب است به یادت چه کنم
دلِ سر گشته یِ من کرده هوایت چه کنم

دلِ پاکِ تو مرا کرده چنین زار و فسون
شده آرامش من زنگ صدایت چه کنم

تو پُر از خاطره ای بودنِ تو حقِ من است
تو بگو با غمِ این خاطره هایت چه کنم

با خیالِ تو شبم چون شبِ یلداست هنوز
بی حضورِ تو و آن شان و صفایت چه کنم

گر چه دوری زِ بَرم یادِ تو همراهِ من است
با چنین روز و شب و فاصله هایت چه کنم...
دیدگاه ها (۱)

پشت هم شعر نوشتم که بخوانی، خواندی ؟!بغض کردم که ببینی و بما...

هر وقت از دست کسی یا چیزی ناراحت شدی فقط یه لحظه به نبودنش ی...

آری سهراب تو درست میگویی!!آسمان مال من است...پنجره،عشق،زمین،...

صد وعده امید به دل داده ام ،دروغ !چون من مباد هیچ کسی شرمسار...

به سینه می‌زندم سر دلی که کرده هوایت!دلی که کرده هوای کرشمه‌...

░⃟‌‌‎‎‌قطره قطره اشکهایم میچکد بر دفترمیاد بادا ... ان نگار ...

با نگاهم چشم هایت را زیارت میکنمچشم می بندم تو را در دل عباد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط