پارت 16
پارت 16
°جیمین°
برای اولین بار ا/ت ساکت بود و هیچ حرفی نمی زد
دیگه خسته شدم از این سکوت و شروع کردم به حرف زدن
جیمین:میدونم از اینکه قراره با من ازدواج کنی ناراحتی و از سر اجبار اینکارو میکنی ولی....
ا/ت:ولی چی....؟
جیمین:ولی من تا ابد دوست دارم و حاضر نیستم ازت جدا بشم
ا/ت:هه همه مردا همین حرف و میزنن ولی آخرش بهت خیانت میکنن
جیمین:اگه این اتفاق نیوفته چی؟
ا/ت:امممم........ خبببببب .......راستشششش
جیمین: داری از جواب دادنه به من طفره میری؟
ا/ت:نخیرررر
میخواستم بگم اون موقع با بقیه مردا فرق میکنی
جیمین:اگه بهت نشون بدم با بقیه مردا فرق میکنم عاشقم میشی
ا/ت:خببببب باشه
ولی خیلی کم فرصت داری؟
جیمین:چقدر کم؟
ا/ت:یک هفته
جیمین:برای من زیادم هست
ا/ت:انقدر بدم میاد جنتلمن بازی درمیارین
جیمین:چرا؟ از چیش بدت میاد؟
چند ثانیه همینطور بهش نگاه کردم ولی جوابی نداد تا اینکه
.........
°جونگ کوک°
امروز رفتم پیش جین داشتیم باهم حرف میزدیم و شطرنج بازی میکردیم
که یهو گوشیم زنگ خورد
کوک:الو؟
*سلام از بیمارستان تماس میگیرم آقای پارک جیمین و خانم کیم ا/ت تصادف کردن لطفا هر چه زودتر تشریف بیارید
کوک:بله بله کدوم بیمارستان؟
*بیمارستان............
کوک:تا چند دقیقه دیگه اونجا هستم (تلفن رو قطع کرد)
بغض کرده بودم
جین:کوک چی شده ؟بیمارستان برای چی زنگ زده بود؟
انگار فقط نیاز بود که جین هیونگ حرف بزنه تا اشکهام مثل ابر بهاری جاری بشه
کوک:هیونگ ا/ت و جیمین تصادف کردن (با گریه)
جین:چیییییی؟
تو چرا وایسادی گریه میکنی زود باش حاضر شو باید بریم
سریع حاضر شدم و سوار ماشین شدیم با آخرین سرعتم رانندگی میکردم تا اینکه رسیدیم به بیمارستان........
°جیمین°
برای اولین بار ا/ت ساکت بود و هیچ حرفی نمی زد
دیگه خسته شدم از این سکوت و شروع کردم به حرف زدن
جیمین:میدونم از اینکه قراره با من ازدواج کنی ناراحتی و از سر اجبار اینکارو میکنی ولی....
ا/ت:ولی چی....؟
جیمین:ولی من تا ابد دوست دارم و حاضر نیستم ازت جدا بشم
ا/ت:هه همه مردا همین حرف و میزنن ولی آخرش بهت خیانت میکنن
جیمین:اگه این اتفاق نیوفته چی؟
ا/ت:امممم........ خبببببب .......راستشششش
جیمین: داری از جواب دادنه به من طفره میری؟
ا/ت:نخیرررر
میخواستم بگم اون موقع با بقیه مردا فرق میکنی
جیمین:اگه بهت نشون بدم با بقیه مردا فرق میکنم عاشقم میشی
ا/ت:خببببب باشه
ولی خیلی کم فرصت داری؟
جیمین:چقدر کم؟
ا/ت:یک هفته
جیمین:برای من زیادم هست
ا/ت:انقدر بدم میاد جنتلمن بازی درمیارین
جیمین:چرا؟ از چیش بدت میاد؟
چند ثانیه همینطور بهش نگاه کردم ولی جوابی نداد تا اینکه
.........
°جونگ کوک°
امروز رفتم پیش جین داشتیم باهم حرف میزدیم و شطرنج بازی میکردیم
که یهو گوشیم زنگ خورد
کوک:الو؟
*سلام از بیمارستان تماس میگیرم آقای پارک جیمین و خانم کیم ا/ت تصادف کردن لطفا هر چه زودتر تشریف بیارید
کوک:بله بله کدوم بیمارستان؟
*بیمارستان............
کوک:تا چند دقیقه دیگه اونجا هستم (تلفن رو قطع کرد)
بغض کرده بودم
جین:کوک چی شده ؟بیمارستان برای چی زنگ زده بود؟
انگار فقط نیاز بود که جین هیونگ حرف بزنه تا اشکهام مثل ابر بهاری جاری بشه
کوک:هیونگ ا/ت و جیمین تصادف کردن (با گریه)
جین:چیییییی؟
تو چرا وایسادی گریه میکنی زود باش حاضر شو باید بریم
سریع حاضر شدم و سوار ماشین شدیم با آخرین سرعتم رانندگی میکردم تا اینکه رسیدیم به بیمارستان........
۸.۲k
۲۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.