شهید علی صیاد شیرازی

شهید علی صیاد شیرازی

هر چی از پشت در آشپزخونه خواهش کردم ، فایده نداشت. درو بسته بود و میگفت : چیزی نیست . الان تموم میشه .
وقتی اومد بیرون دیدم آشپزخونه رو مرتب کرده ، کف آشپزخونه رو شسته ، ظرفهارو چیده سر جاشون ، روی اجاق گاز و تمیز کرده و خلاصه آشپزخونه شده مثل یه دسته گل.
گفتم: با این کارا منو خجالت زده میکنی .
گفت: فقط خواستم کمکی کرده باشم .


1. خدا میخواست زنده بمانی ص 7
دیدگاه ها (۳)

مقام معظم رهبری:زن و شوهر هر چه بیشتر به هم محبت کنند زیادی ...

تحت فرمان ابوالفضلیم و ارتش می شویمبا مدد از مادرش کابوس داع...

شهید عباس بابایییه روز که خسته از محل کار به منزل برگشتم دید...

شهید یوسف کلاهدوزمشغول کار شده بودم و حواسم به حامد نبود. یه...

🦋 wounded butterfly 🦋part 9کاغذو باز کرد و با دست خطی که دید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط