پاییز یار میخواهد

پاییز "یار" میخواهد ،
خلوت کردن میخواهد ،
کافه گردی میخواهد...
کافه...؟
به گمانم چند قدمی از کافه یِ همیشگیمان دور شده ام.
عقب گرد کرده و داخلِ کافه میشوم.
میزِ کنار پنجره را برایِ نشستن انتخاب میکنم.پاییز است و ولیعصر مملو از دلبرانِ دست در دست.
اسپرسو سفارش میدهم و کتابِ موردِ علاقه ام را از کوله ای که روزِ اخر جا گذاشتی خارج میکنم.
چشمم به دست نوشته یِ رویِ جلدش میاُفتد "تقدیم به تو که دلبر ترینی" .
چند صفحه جلو تر میروم ، گلِ رزِ خشک شده یِ وسطِ کتاب توجهم را جلب میکند.گلی که در همان پاییزِ معروف به همراهِ کتاب از تو هدیه گرفتم!
چند صفحه یِ دیگر ورق میزنم ، چیزِ خاصی چشمم را نمیگیرد ، میخواهم کتاب را به داخلِ کوله بازگردانم که...
عکسِ دو نفره مان از لایِ کتاب رویِ میز میاُفتد.
چشمم را از عکس گرفته و از پنجره به خیابان زل میزنم.
بغض میکنم ،
چشمانم تار میشوند ،
باران شروع به باریدن میکند و از آن روزی که آن طرفِ میز نیستی ،
قهوه ام سرد میشود...
سرد میشود...
سرد میشود!
#دلم.تنگ.شده.ام.تنگ.یک.خلوت.دونفره.گوشه.ای.دنج.پشت.یک.میز.ساده.
از کانال من در تلگرام بازدید بفرمائید*
https://t.me/monlightyy/AAAAAFuoaddonyatiktak2pgXxCsxw
دیدگاه ها (۵)

تو می‌خواستی بروی من می‌خواستم که بمانیاما...حال باور می‌کنی...

می سرایم تو و چشمان تــو رانه سپیدی ..  نه غزلتوئی آن #شعر د...

عمری‌ست تا از جان و دل ای جان و دل! می‌خوانمتتو نیز خواهان م...

کیــا مـوافـقـــااااا"!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟👆 👆 👆 👆 از کانال من در تل...

صحنه,پارت یازدهم

ازمایشگاه سرد

ازمایشگاه سرد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط