دلسوزی
#دلسوزی
#شهید_یوسف_کلاهدوز
✍ دیدم ناراحت است. تا مرا دید، گفت: « فهمیدی دیروز چه اتفاقی افتاد ؟ »
دیروز رفتم نخست وزیری. ساعتها پشت در اتاق مهندس بازرگان نشستم که یک حقوقی، پولی برای پرسنل از ایشان بگیرم. تا مهندس بازرگان آمد بیرون، گفتم از سپاه آمده ام راجع به بودجه ای که شورای انقلاب تصویب کرده بود. مهندس بازرگان نگاهی به من کرد و بدون این که چیزی بگوید رفت. خیلی ناراحت شدم. روی آمدن به سپاه را نداشتم. می دانستم منتظرید که حقوق بگیرید. مستقیم رفتم خانه. باور کن حتی حال باز کردن بندهای پوتین را هم نداشتم. با پوتین رفتم تو آپارتمان و همان جا توی راهرو دراز کشیدم. »
کلاهدوز تنها با انجام وظیفه راضی نمی شد. دلسوز همه بچه ها بود.
شهید یوسف کلاهدوز
#شهید_یوسف_کلاهدوز
✍ دیدم ناراحت است. تا مرا دید، گفت: « فهمیدی دیروز چه اتفاقی افتاد ؟ »
دیروز رفتم نخست وزیری. ساعتها پشت در اتاق مهندس بازرگان نشستم که یک حقوقی، پولی برای پرسنل از ایشان بگیرم. تا مهندس بازرگان آمد بیرون، گفتم از سپاه آمده ام راجع به بودجه ای که شورای انقلاب تصویب کرده بود. مهندس بازرگان نگاهی به من کرد و بدون این که چیزی بگوید رفت. خیلی ناراحت شدم. روی آمدن به سپاه را نداشتم. می دانستم منتظرید که حقوق بگیرید. مستقیم رفتم خانه. باور کن حتی حال باز کردن بندهای پوتین را هم نداشتم. با پوتین رفتم تو آپارتمان و همان جا توی راهرو دراز کشیدم. »
کلاهدوز تنها با انجام وظیفه راضی نمی شد. دلسوز همه بچه ها بود.
شهید یوسف کلاهدوز
۱.۱k
۰۵ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.