تکپارتی
# تکپارتی
وقتی تو اتاق پرو لباس باز پوشیده بودی و همونجا تحریک میشه و به فاکت میده ( ات مدل هست و تو شرکت این اتفاق افتاد )
کاپل ها 👈 ات و جونگ کوک
موقیعت ات
امروز باید لباسی که خودم طراحی کرده بودم رو به نمایش بزارم برا همین پوشیدمش خیلی باز بود ولی قشنگ بود جونگ کوک هم قرار بود بیاد تا لباسو ببینه متمئنم عصبی میشه چون لباسم خیلی بازه
موقیعت جونگ کوک
امروز با اعضا رفته بودیم بار و من زیاد مست کرده بودم ، امروز هم قرار بود برم سمت شرکت ات چون قرار بود لباسش رو به نمایش بزاره ، واسه همین بهش زنگ زدم تا ببینم چه میکنه و اگر هم بفهمه باز مست کردم میکشتم، ( بعد از سه بوق جواب داد ... )
ات : سلام کوک جونم چیزی شده ؟ کی میای ؟
جونگ کوک : سلام بیبی گرلم میخواستم ببینم چه میکنی و اینکه تو راهم دارم میام
ات : جونگ کوک ؟
جونگ کوک : جونم ؟ ( تعجب کرده بودم چون هر وقت مست مست میکردم صدام بم میشد و ات زود متوجه میشد )
ات: باز مست کردی؟
جونگ کوک: نه بیب
ات : ( صداش میزنن ) من باید برم بعد به حسابت میرسمم
جونگ کوک : اوکی فعلا بیب
بعد ۳۰ دقیقه جونگ کوک رسید
رسیدم شرکت رفتم سمت منشی و ازش پرسیدم که ات کجاست گفت که تو اتاق دارن لباسشون رو پرو میکنن
رفتم اونجا که دیدم ات با یه لباس خیلی باز روبرو آینه هست ،خیلی عصبانی شدم
جونگ کوک: اتتتتتت ( با داد )
ات : وایی ترسیدم جونگ کوک یه اوهومی یه اهمی
جونگ کوک: این چه لباسیه خانوم ؟
ات : این همونیه که طراحیش کردم
جونگ کوک: نمیزارم بپوشیش نگو چرا این خیلی بازه دوست ندارم کسی بدن سفیدتو ببینه
ات : همین یه بار
جونگ کوک:نوچ نمیشه ( یهو چشاش میره سمت بدن ات و ناخداگاه تحریک میشه )
ات : دیدم جونگ کوک داره خمار نگام میکنه و تند تند نفس میزنه که یهو اومد و بردم تو اتاق پرو و ( دیگه وارد جزئیات نمیشم بزارین تنها باشن ) نکته ات باکرست
بعد ۱ ساعت
جونگ کوک: بیب خیلی خوش گذشت ، دیدم ات داره گریه میکنه
بیب چرا گریه میکنی
ات : لباس سفیدم شده قرمز الان چجور بپوشمش
جونگ کوک: من این کارو کردم تا نپوشیش
( منشیه ات میاد و میگه امروز کنسشل شده و افتاده برا هفته دیگه )
ات : چیییی ؟
جونگ کوک: بهتر الان دیگه استرس نداشته باش بیب
ات : هیعی از دست تو کوکی راستی
جونگ کوک : جونم ؟
ات : یه ماه از شیر موز محرومی
جونگ کوک : چرا
ات : چون مست بودی آقا
جونگ کوک : اتت لطفا
ات : نوچ
پایان
اومیدوارم خوشتون بیاد 🦋💙
وقتی تو اتاق پرو لباس باز پوشیده بودی و همونجا تحریک میشه و به فاکت میده ( ات مدل هست و تو شرکت این اتفاق افتاد )
کاپل ها 👈 ات و جونگ کوک
موقیعت ات
امروز باید لباسی که خودم طراحی کرده بودم رو به نمایش بزارم برا همین پوشیدمش خیلی باز بود ولی قشنگ بود جونگ کوک هم قرار بود بیاد تا لباسو ببینه متمئنم عصبی میشه چون لباسم خیلی بازه
موقیعت جونگ کوک
امروز با اعضا رفته بودیم بار و من زیاد مست کرده بودم ، امروز هم قرار بود برم سمت شرکت ات چون قرار بود لباسش رو به نمایش بزاره ، واسه همین بهش زنگ زدم تا ببینم چه میکنه و اگر هم بفهمه باز مست کردم میکشتم، ( بعد از سه بوق جواب داد ... )
ات : سلام کوک جونم چیزی شده ؟ کی میای ؟
جونگ کوک : سلام بیبی گرلم میخواستم ببینم چه میکنی و اینکه تو راهم دارم میام
ات : جونگ کوک ؟
جونگ کوک : جونم ؟ ( تعجب کرده بودم چون هر وقت مست مست میکردم صدام بم میشد و ات زود متوجه میشد )
ات: باز مست کردی؟
جونگ کوک: نه بیب
ات : ( صداش میزنن ) من باید برم بعد به حسابت میرسمم
جونگ کوک : اوکی فعلا بیب
بعد ۳۰ دقیقه جونگ کوک رسید
رسیدم شرکت رفتم سمت منشی و ازش پرسیدم که ات کجاست گفت که تو اتاق دارن لباسشون رو پرو میکنن
رفتم اونجا که دیدم ات با یه لباس خیلی باز روبرو آینه هست ،خیلی عصبانی شدم
جونگ کوک: اتتتتتت ( با داد )
ات : وایی ترسیدم جونگ کوک یه اوهومی یه اهمی
جونگ کوک: این چه لباسیه خانوم ؟
ات : این همونیه که طراحیش کردم
جونگ کوک: نمیزارم بپوشیش نگو چرا این خیلی بازه دوست ندارم کسی بدن سفیدتو ببینه
ات : همین یه بار
جونگ کوک:نوچ نمیشه ( یهو چشاش میره سمت بدن ات و ناخداگاه تحریک میشه )
ات : دیدم جونگ کوک داره خمار نگام میکنه و تند تند نفس میزنه که یهو اومد و بردم تو اتاق پرو و ( دیگه وارد جزئیات نمیشم بزارین تنها باشن ) نکته ات باکرست
بعد ۱ ساعت
جونگ کوک: بیب خیلی خوش گذشت ، دیدم ات داره گریه میکنه
بیب چرا گریه میکنی
ات : لباس سفیدم شده قرمز الان چجور بپوشمش
جونگ کوک: من این کارو کردم تا نپوشیش
( منشیه ات میاد و میگه امروز کنسشل شده و افتاده برا هفته دیگه )
ات : چیییی ؟
جونگ کوک: بهتر الان دیگه استرس نداشته باش بیب
ات : هیعی از دست تو کوکی راستی
جونگ کوک : جونم ؟
ات : یه ماه از شیر موز محرومی
جونگ کوک : چرا
ات : چون مست بودی آقا
جونگ کوک : اتت لطفا
ات : نوچ
پایان
اومیدوارم خوشتون بیاد 🦋💙
۱۲.۸k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.