یکی از خونههای ویلایی بزرگ خیابون روبه رویی مون شده کم

یکی از خونه‌های ویلاییِ بزرگِ خیابون روبه رویی مون شده کمپ ترک اعتیاد،
انگار یه نفر و جدید اورده بودن دیشب، اخرای شب،
در حیاط خونه ویلایی و که شمالیه،میکوبید بهم داد میزد:
توام با من بمون تو نباشی من از همه اینا میترسم ،
مشت میکوبید و داد میزد:
من به جز تو از همه ادما میترسم.
من نمیدونم با کی بود، خانواده بود،
همسر بود پدر یا مادر بود یا هرکسی دیگه ای.
ولی انگار همه ماها با وجود و برکتِ بودنِ یه سری ادمای زندگیمون هست که از هیچی نمیترسیم،
ینی اگر اونا نباشن ما شاید ضعیف ترین، شکننده ترین و درهم شکسته‌ترین موجودات باشیم...

#𝑺𝒆𝒕𝒂𝒓𝒆𝒉
#𝑯𝒂𝒛𝒓𝒂𝒕𝒆𝑬𝒔𝒉𝒈𝒉
#𝒋𝒂𝒅𝒐𝒐𝒈𝒂𝒓𖣘
دیدگاه ها (۲۱)

حوالی اردیبهشتبوی بهشت می آیدعطر شکوفه‌ها و خاک باران خوردهه...

ﻫﯿﭻ ﺑﯿﺸﻪ ﺍﯼ بےﺧﺎﻃﺮﻩ ﻧﯿﺴﺖﺍﺯ همـ ﺁﻏﻮﺷﯽ ﺑﺎ ﺑﺎﺩﻫﺎﻭ ﻫﯿﭻ ﺟﻨﮕﻠﯽ ؏ـﺎ...

توی کتاب بوفِ کور ،صادق هدایت یه جاش مینویسه که:«من احتیاج ب...

مَن..!بَه قُربانِ شٰاهکٰارهِ خُداکهِ طَرحِ مُنحَنیِ لبخَنـــ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط