FIRST LOVE
پارت13&14 فصل3
َشب رفتم خونه و لباس و وسایل پزشکیم رو برداشتم و رفتم آماده کردم و رفتم خوابیدم فردا ساعت ۷ بیدار شدم و آماده شدم و لباس پوشیدم و رفتم سمت کمپانی وقتی رسیدم تو کمپانی رفتم به اتاق خودم که دقیقا کنار اتاق تمرین پسرا بود
سرم درد گرفته بود انقدر صدای آهنگ زیاد بود😂
رفتم که اعتراض کنم دیدم دارن میخونن همونجا پشت در وایستادم و گوش دادم به آهنگ و همچنان به ترجمه آهنگ فک میکردم و آهنگش خیلی قشنگ بود ولی وسطش دیدم صدای نامجون گرفت و نمیتونست بخونه سریع در و باز کردم و رفتم سمتش و همزمان یه آب هم از رو میز برداشتم و رفتم پیشش میکروفون رو از رو گوشش برداشتم و بهش آب دادم یکم که خورد بهش گفتم که تا دوروز متوالی نباید بخونه چون حنجره اش آسیب جدی تری میبینه و آوردمش تو اتاق خودم و بهش یکم دارو دادم و گفتم که چه موقع هایی بخوره
بعدشم بردمش تو اتاقش و رفتم تو اتاق خودم تهیونگ اومد پیشم و ازم خواست که توی نوشتن لیریک آهنگش کمکش کنم
*Taehyung.pov*
میخواستم یه آهنگ برای سانا بنویسم و ازش میخواستم که خودش لیریک رو کمکم کنه ولی خودش نمیدونست که آهنگ برای اونه اومد تو اتاقم و کمکم کرد دیگه تقریبا دیر وقت بود و سانا رو دیدم که خوابش برده بغلش کردم و بردمش تو ماشین و رفتم سمت خونه پسرا چون یکم دل شوره داشتم که شاید بابا یا ته جونگ بخوان اذیتش کنن اونجا جاش امن بود رسیدیم آنقدر خوابش عمیق بود که نفهمید چقد اونجا سروصداس😂
بردمش تو اتاق خودم خوابوندمش رو تخت و روش پتو انداختم و اومدم بیرون و با پسرا فیلم دیدیم و بعدشم تقریبا ساعت ۱ اینا بود خوابیدیم من تو حال رو مبل خوابیدم تا یک وقت سانا ناراحت نشه فردا صب بیدار شدم همه بیدار بودیم ولی سانا هنوز خواب بود رفتم بیدار کنم که وقتی تکونش دادم بدنش داغ بود دستم رو رو پیشونیش گزاشتم خیلی داغ بود داشت تو تب میسوخت جیمین رو صدا زدم که بره حموم رو آماده کنه که یکم لااقل دمای بدنش بیاد پایین و زنگ زدم به دکتر تا بیاد و سانا رو معاینه کنه سانا رو بردم تو حموم و گزاشتمش تو وان پر آب اولش سردش شد ولی بعدش دیگه آروم شد از وان آوردمش بیرون و حوله پیچوندم دورش و آوردمش تو اتاق و لباساش رو عوض کردم دکتر اومد معاینه اش کرد و گفت که چیزی نیست یه سرماخوردگی کوچیکه فقط چون ایشون ضعیف هست بدنشون اینجوری تب کردن یه چند تا دارو نوشت و بعدشم رفت به پی دی نیم زنگ زدم و گفتم که امروز نمیایم یه مشکلی برای سانا پیش اومده اولش یکم نگران شد ولی بعدش که گفتش قضیه رو گفت باشه اشکالی نداره( چقد پی دی نیم مهربونه😍) رفتم پیشش و بغلش کردم بدنش نسبت به صب یکم کمتر گرم بود و آروم تر بود براش دارو هاش رو جونگ کوک آورد و بهش دادم یکم سخت خورد ولی بالاخره خوردش و خوابید انگار بیهوش بود هیچ واکنشی به سر و صدا ها و اتفاقات نداشت و این منو یکم نگران میکرد برای همین بردمش دکتر و تو بیمارستان بستری کردم بعد از تقریبا دو سه روز بیدار شد یعنی چشماش رو باز کرد
*Doctor.pov*
خانم کیم بعد از دو سه روز بیدار شدند و هی یه نفر رو صدا میزدن منم بخاطر همین زنگ زدم به آقای کیم
(مکالمه تهیونگ و دکتر)
دکتر: سلام آقای کیم از بیمارستان تماس میگیرم بیمارتون بیدار شدند میتونید بیاید ببینیدش
تهیونگ: سلام ....... واقعا ؟! الان خودمو میرسونم
*Taehyung.pov*
سریع لباس پوشیدم و رفتم بیمارستان رفتم اتاق سانا داشت گریه میکرد و منو صدا میزد رفتم و بغلش کردم انگار ترسیده باشه گفت
سانا: ت...تهیونگا من میترسم
تهیونگ: از چی میترسی؟من الان پیشتم از هیچی نمیخواد بترسی!باشه؟
سانا:ولی اوت مرده میخواست منو بکشه😰
تهیونگ: کدوم ادمه؟ همش خواب بود نگران نباش الان پیش منی
یواش یواش هق هق هاش کمتر شد و آروم شد از بغلم آوردمش بیرون و خوابوندمش رو تخت و رفتم از دکتر وضعیتش رو بپرسم تو این فاصله پسرا اومدن و رفتن تو اتاق سانا تا ببیننش
پارت های ۱۵ و ۱۶ اوج احساسات سانا و تهیونگه
َشب رفتم خونه و لباس و وسایل پزشکیم رو برداشتم و رفتم آماده کردم و رفتم خوابیدم فردا ساعت ۷ بیدار شدم و آماده شدم و لباس پوشیدم و رفتم سمت کمپانی وقتی رسیدم تو کمپانی رفتم به اتاق خودم که دقیقا کنار اتاق تمرین پسرا بود
سرم درد گرفته بود انقدر صدای آهنگ زیاد بود😂
رفتم که اعتراض کنم دیدم دارن میخونن همونجا پشت در وایستادم و گوش دادم به آهنگ و همچنان به ترجمه آهنگ فک میکردم و آهنگش خیلی قشنگ بود ولی وسطش دیدم صدای نامجون گرفت و نمیتونست بخونه سریع در و باز کردم و رفتم سمتش و همزمان یه آب هم از رو میز برداشتم و رفتم پیشش میکروفون رو از رو گوشش برداشتم و بهش آب دادم یکم که خورد بهش گفتم که تا دوروز متوالی نباید بخونه چون حنجره اش آسیب جدی تری میبینه و آوردمش تو اتاق خودم و بهش یکم دارو دادم و گفتم که چه موقع هایی بخوره
بعدشم بردمش تو اتاقش و رفتم تو اتاق خودم تهیونگ اومد پیشم و ازم خواست که توی نوشتن لیریک آهنگش کمکش کنم
*Taehyung.pov*
میخواستم یه آهنگ برای سانا بنویسم و ازش میخواستم که خودش لیریک رو کمکم کنه ولی خودش نمیدونست که آهنگ برای اونه اومد تو اتاقم و کمکم کرد دیگه تقریبا دیر وقت بود و سانا رو دیدم که خوابش برده بغلش کردم و بردمش تو ماشین و رفتم سمت خونه پسرا چون یکم دل شوره داشتم که شاید بابا یا ته جونگ بخوان اذیتش کنن اونجا جاش امن بود رسیدیم آنقدر خوابش عمیق بود که نفهمید چقد اونجا سروصداس😂
بردمش تو اتاق خودم خوابوندمش رو تخت و روش پتو انداختم و اومدم بیرون و با پسرا فیلم دیدیم و بعدشم تقریبا ساعت ۱ اینا بود خوابیدیم من تو حال رو مبل خوابیدم تا یک وقت سانا ناراحت نشه فردا صب بیدار شدم همه بیدار بودیم ولی سانا هنوز خواب بود رفتم بیدار کنم که وقتی تکونش دادم بدنش داغ بود دستم رو رو پیشونیش گزاشتم خیلی داغ بود داشت تو تب میسوخت جیمین رو صدا زدم که بره حموم رو آماده کنه که یکم لااقل دمای بدنش بیاد پایین و زنگ زدم به دکتر تا بیاد و سانا رو معاینه کنه سانا رو بردم تو حموم و گزاشتمش تو وان پر آب اولش سردش شد ولی بعدش دیگه آروم شد از وان آوردمش بیرون و حوله پیچوندم دورش و آوردمش تو اتاق و لباساش رو عوض کردم دکتر اومد معاینه اش کرد و گفت که چیزی نیست یه سرماخوردگی کوچیکه فقط چون ایشون ضعیف هست بدنشون اینجوری تب کردن یه چند تا دارو نوشت و بعدشم رفت به پی دی نیم زنگ زدم و گفتم که امروز نمیایم یه مشکلی برای سانا پیش اومده اولش یکم نگران شد ولی بعدش که گفتش قضیه رو گفت باشه اشکالی نداره( چقد پی دی نیم مهربونه😍) رفتم پیشش و بغلش کردم بدنش نسبت به صب یکم کمتر گرم بود و آروم تر بود براش دارو هاش رو جونگ کوک آورد و بهش دادم یکم سخت خورد ولی بالاخره خوردش و خوابید انگار بیهوش بود هیچ واکنشی به سر و صدا ها و اتفاقات نداشت و این منو یکم نگران میکرد برای همین بردمش دکتر و تو بیمارستان بستری کردم بعد از تقریبا دو سه روز بیدار شد یعنی چشماش رو باز کرد
*Doctor.pov*
خانم کیم بعد از دو سه روز بیدار شدند و هی یه نفر رو صدا میزدن منم بخاطر همین زنگ زدم به آقای کیم
(مکالمه تهیونگ و دکتر)
دکتر: سلام آقای کیم از بیمارستان تماس میگیرم بیمارتون بیدار شدند میتونید بیاید ببینیدش
تهیونگ: سلام ....... واقعا ؟! الان خودمو میرسونم
*Taehyung.pov*
سریع لباس پوشیدم و رفتم بیمارستان رفتم اتاق سانا داشت گریه میکرد و منو صدا میزد رفتم و بغلش کردم انگار ترسیده باشه گفت
سانا: ت...تهیونگا من میترسم
تهیونگ: از چی میترسی؟من الان پیشتم از هیچی نمیخواد بترسی!باشه؟
سانا:ولی اوت مرده میخواست منو بکشه😰
تهیونگ: کدوم ادمه؟ همش خواب بود نگران نباش الان پیش منی
یواش یواش هق هق هاش کمتر شد و آروم شد از بغلم آوردمش بیرون و خوابوندمش رو تخت و رفتم از دکتر وضعیتش رو بپرسم تو این فاصله پسرا اومدن و رفتن تو اتاق سانا تا ببیننش
پارت های ۱۵ و ۱۶ اوج احساسات سانا و تهیونگه
۴۳.۲k
۱۵ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.