عاشق یه خلافکار شدم پارت

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۱۱

تهیونگ خیلی تعجب کرده بود نمیدونم چرا مثل اینکه منو دست کم گرفته بود یا دنبال این بود که دعوام کنه
تهیونگ تو ذهنش :
بیخیال شکنجه شدم چون دست پختش واقعا خوب بود...فقط پاشدم رفتم تو اتاقم

ا.ت تو ذهنش :
دیگه شب شده بود منم حسابی خسته شدم رفتم به اتاقم و نشستم روی تخت و موبایلمو چک کردم
(یک پیام از رئیس)
سریع رفتمو پیامشو چک کردم
پیام : چخبر ؟؟
جواب دادم : خبر خاصی نیست فعلا نتونستم اطلاع زیادی بگیرم چند روز بیشتر وقت بدین کامل براتون میفرستم
گوشی رو خاموش کردم و لباسام رو عوض کردم و آلارم گذاشتم و خوابیدم

فردا

با صدای آلارم بیدار شدم رفتم دیت صورتمو شستم و مسواک زدم.....موهامو بستم و لباسمو پوشیدم و رفتم بیرون که باز هم خدمتکار رو دیدم داره میاد سمتم
(خ همون خدمتکار)
خ : سلام صبح بخیر
ا.ت : سلام صبح بخیر
خ : قربان گفت بگم بری پیشش
ا.ت : مطمئنی ؟
خ : آره
ات : باشه مرسی من رفتم
با عجله رفتم سمت اتاق کارش
خودمو یکم مرتب کردم و در زدم
تهیونگ : بیا تو
درو باز کردم رفتم تو
ا.ت : سلام قربان (تعظیم)
تهیونگ : (زل زده بهت)
ا.ت : امممم گفتن بیام اینجا کاری داشتین ؟
تهیونگ : آره
ا.ت : بله ؟
تهیونگ : امروز یه جلسه ی مهم دارم به یه نفر میخوام به خوبی ازش پذیرایی بشه
ا.ت : ببخشید با کی ؟
تهیونگ : به تو چه....تو کارتو انجام بده
ا.ت : چشم
تهیونگ : مرخصی

خیلی ناراحت شدم و قبول دارم که حسودیم شده بود....اگه دختر بود چی ؟.....وایسا ببینم..... من اونو دوست دارم ؟ نکنه عاشق شدم ؟ ا.ت ساکت شو تو عاشق هیچکسی نشدی
ادامه دارد...

۱۵ لایک
دیدگاه ها (۴)

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۱۰نشستم و شروع کردم به خوردناحساس م...

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۹چند دیقه طول کشید ولی بالاخره اومد...

پارت ۴۴ فیک ازدواج مافیایی

love Between the Tides¹⁸ ا/ت خیلی احساس ترس تو خونه ی تهیونگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط