خاطراتی پر از فراز و نشیب

خاطراتی پر از فراز و نشیب
پارت بیست و یکم
فصل اول

بورام : یا حضرت بیت المقدس (روزی بیشتر از ده بار از این کلمه استفاده میکنم)
نمیدونی چی شده اریانااااااا، خوب شد اومدی چون می‌خواستم بهت بگم که.....
نگاهش به ولیعهد افتاد و با چشمای ریز شده و لبخند شیطانی گفت : چه جالب با اینکه خیلی صمیمی نیستین ولی دو تایی با کت تهیونگ رو شونه های آریانا می‌بینمتون ....
ادامه حرفشو نگفت و فقط با لبخند شیطانی بهمون نگاه میکرد به خودم اومدم و با لبخند زورکی زیرلب گفتم: شانس آوردی خواهر ولیعهدی وگرنه میزدم تا کهکشان ها بری، این حرفارو از کجات در میاری...
_خواهرم بعضی مواقع باعث میشه به اینکه چیزی مصرف نمیکنه شک کنم`لبخند`
بورام: خب از اینا گذشته بیا بریم داخل یخ زدم
وارد پذیرایی قصر شدیم و روی مبل ها نشستیم
بورام: خب چیشده اومدی به ما سر بزنی؟ معمولا که جنابعالی زورش میاد پیش من بیاد. معمولا من میام
+اومدم خداحافظی کنم، یک هفته ای نیستم
بورام: چرا انقدر یهویی؟ کجا میخوای بری؟
یه آهی کشیدم و گفتم: هالن ، البته خودمم سوپرایز شدم بعد از اینکه پدرم گفت.....
نیم ساعت بعد
گرم حرف زدن بودیم که یادم افتاد......
دیدگاه ها (۱)

خاطراتی پر از فراز و نشیبپارت بیست و دومفصل اولگرم حرف زدن ب...

یک روز سرد؛ p/1لایک و کامنت یادتون نره فرشته ها❤️🫀#یک_روز_سر...

خاطراتی پر از فراز و نشیبپارت بیستمفصل اول_هوم، امیدوارم که ...

خاطراتی پر از فراز و نشیبپارت نوزدهمفصل اولپایان فلش بکشروع ...

رمان سیرک دیجیتالی پارت ۴

Dark Blood p۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط