هفت مافیا به علاوه ی یکی / پارت 7
هفت مافیا به علاوه ی یکی / پارت 7
ویو ا.ت:
همه اماده شده بودن و پایین منتظر من بودن تفنگارو اماده کرده بودن منم لباسمو پوشیدم و رفتم پایین وقتی از پله ها میرفتم پایین همه هیجان زده با نیش باز زل زده بودن به من ( ا.ت با لباس زیباش میاد دل میبره 😂 لباسشو پست کردم)
تهیونگ: واو
جیمین: وای خیلی جذابتر شدی
کوک: امیدوارم دوست پسر نداشته باشی
تهیونگ: اگه نداشته باشه خودم وارد عمل میشم😂
ا.ت: 😂 نه ندارم
جیهوپ: عه چه خوب 😂
جین خودشو جمع و جور کرد و گفت: بچه ها جمع کنید این کارارو باید بریم 😂
راه افتادیم تو ماشین یه بار دیگه نقشه رو مرور کردیم
رسیدیم کوچه پشتی بانک بانک تازه تعطیل شده بود جیمین تک تیرانداز بودو رفت بالا پشت بوم ساختمون روبرویی نامجونم تو ماشین موند با جین و سعی کرد دوربینارو هک کنه کوکی و جیهوپم ماسک زدن و رفتن تا سر نگهبانارو گرم کنن تهیونگ قفل باز کن حرفه ایی بود و قفل در پشتی بانکو باز کرد و دم در وایساد تا منو یونگی رفتیم پولارو برداشتیم و اومدیم بیرون وقتی اومدیم بیرون دیدیم کوکی داره به ما علامت میده که نگهبان داره میاد ماعم سریع رفتیم سمت ماشین ولی یکی از کیفا جا موند اگه برمیگشتیم برش داریم مارو میدیدن و اگه ولش میکردیم میفهمیدن و جیهوپ و کوکی تو دردسر میوفتادن
ویو تهیونگ =
خیلی نگران بودیم نمیدونستیم باید چیکار کنیم که یه دفعه دیدم ا.ت کتشو در آورد و بدو بدو دویید سمت کیف و کیفو برداشت یونگی دویید بگیرتش ولی نرسید بهش ا.ت کیفو پرت کرد سمت ما و خودش موند اونجا که نگهبان اومد
نگهبان: خانم اینجا چیکار میکنید؟
ا.ت: من..من..
ویو ا.ت =
فداکاری بزرگی کردم 😂 ولی الان تو بد دردسری افتادم خیالم راحت بود چون اگه میبردنم مرکز پلیس منو میشناختن و ولم میکردن ولی بازم...
نگهبان: باید با ما بیاین
ا.ت: چی؟ من کاری نکردم اخه
....
ویو نامجون =
اون چیکار کرد....بخاطر ما...
ویو یونگی =
باورم نمیشه اینکارو کرد...اون بچه واقعا دوست داشتنیه
ویو کوکی =
کوکی: بخاطر ما اینکارو کرد جیهوپ
جیهوپ:...اره...
ویو جیمین =
واو باورم نمیشه...
جین پای میکروفونایی که به هندزفری بچه ها وصل میشد:فک کنم حالا واقعا فهمیدیم که نقشه نداره...
همه ناراحت بودن و تو چشمای همه میشد بغضو دید حتی ا.ت که دستاشو آورد بالا و نگهبان بهش دستبند زد...
جیمین پای میکروفون : بچه ها نمیتونیم همینجوری ولش کنیم میتونم شلیک کنم؟؟
نامجون: نه اینجوری هممون لو میریم
جیمین: یه کاری کن داره میبرتش *بغضو داد*
ا.ت بغض کرده بود که با لبخند برگشت یه نگاه به همه ی ما کرد و بعد با نگهبان داشت میرفت که یهو..
نامجون پای میکروفون: تهیونگ چیکار داری میکنی؟؟
جیهوپ: تهیونگ
یونگی: تهیونگ خل شدی؟؟
اون چیکار داشت میکرد...
ویو ا.ت:
همه اماده شده بودن و پایین منتظر من بودن تفنگارو اماده کرده بودن منم لباسمو پوشیدم و رفتم پایین وقتی از پله ها میرفتم پایین همه هیجان زده با نیش باز زل زده بودن به من ( ا.ت با لباس زیباش میاد دل میبره 😂 لباسشو پست کردم)
تهیونگ: واو
جیمین: وای خیلی جذابتر شدی
کوک: امیدوارم دوست پسر نداشته باشی
تهیونگ: اگه نداشته باشه خودم وارد عمل میشم😂
ا.ت: 😂 نه ندارم
جیهوپ: عه چه خوب 😂
جین خودشو جمع و جور کرد و گفت: بچه ها جمع کنید این کارارو باید بریم 😂
راه افتادیم تو ماشین یه بار دیگه نقشه رو مرور کردیم
رسیدیم کوچه پشتی بانک بانک تازه تعطیل شده بود جیمین تک تیرانداز بودو رفت بالا پشت بوم ساختمون روبرویی نامجونم تو ماشین موند با جین و سعی کرد دوربینارو هک کنه کوکی و جیهوپم ماسک زدن و رفتن تا سر نگهبانارو گرم کنن تهیونگ قفل باز کن حرفه ایی بود و قفل در پشتی بانکو باز کرد و دم در وایساد تا منو یونگی رفتیم پولارو برداشتیم و اومدیم بیرون وقتی اومدیم بیرون دیدیم کوکی داره به ما علامت میده که نگهبان داره میاد ماعم سریع رفتیم سمت ماشین ولی یکی از کیفا جا موند اگه برمیگشتیم برش داریم مارو میدیدن و اگه ولش میکردیم میفهمیدن و جیهوپ و کوکی تو دردسر میوفتادن
ویو تهیونگ =
خیلی نگران بودیم نمیدونستیم باید چیکار کنیم که یه دفعه دیدم ا.ت کتشو در آورد و بدو بدو دویید سمت کیف و کیفو برداشت یونگی دویید بگیرتش ولی نرسید بهش ا.ت کیفو پرت کرد سمت ما و خودش موند اونجا که نگهبان اومد
نگهبان: خانم اینجا چیکار میکنید؟
ا.ت: من..من..
ویو ا.ت =
فداکاری بزرگی کردم 😂 ولی الان تو بد دردسری افتادم خیالم راحت بود چون اگه میبردنم مرکز پلیس منو میشناختن و ولم میکردن ولی بازم...
نگهبان: باید با ما بیاین
ا.ت: چی؟ من کاری نکردم اخه
....
ویو نامجون =
اون چیکار کرد....بخاطر ما...
ویو یونگی =
باورم نمیشه اینکارو کرد...اون بچه واقعا دوست داشتنیه
ویو کوکی =
کوکی: بخاطر ما اینکارو کرد جیهوپ
جیهوپ:...اره...
ویو جیمین =
واو باورم نمیشه...
جین پای میکروفونایی که به هندزفری بچه ها وصل میشد:فک کنم حالا واقعا فهمیدیم که نقشه نداره...
همه ناراحت بودن و تو چشمای همه میشد بغضو دید حتی ا.ت که دستاشو آورد بالا و نگهبان بهش دستبند زد...
جیمین پای میکروفون : بچه ها نمیتونیم همینجوری ولش کنیم میتونم شلیک کنم؟؟
نامجون: نه اینجوری هممون لو میریم
جیمین: یه کاری کن داره میبرتش *بغضو داد*
ا.ت بغض کرده بود که با لبخند برگشت یه نگاه به همه ی ما کرد و بعد با نگهبان داشت میرفت که یهو..
نامجون پای میکروفون: تهیونگ چیکار داری میکنی؟؟
جیهوپ: تهیونگ
یونگی: تهیونگ خل شدی؟؟
اون چیکار داشت میکرد...
۸.۱k
۲۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.