هفت مافیا به علاوه ی یکی / پارت 6
هفت مافیا به علاوه ی یکی / پارت 6
ویو تهیونگ: یکم بعد که ا.ت رفت ماعم همه رفتیم بخوابیم رفتم تو اتاق داشتم درو میبستم که جیمین با خنده گفت: حواسم بهت هست
تهیونگ: برو بابا *خنده*
بعد درو بستم اخی خیلی بامزه خوابیده بود منم رفتم و رو مبل خوابیدم
ویو ا.ت:
فردای اونروز وقتی بیدار شدم دیدم تهیونگ تو اتاق نیست منم پاشدم رفتم پایین دیدم بچه ها دارن صبونه میخورن
ا.ت: سلام
جیمین: بهه بلاخره بیدار شدی
نامجون: سلام
جیهوپ: سلاااام
جین: صب بخیر
کوک : های
یونگی: چطوری بچه
ا.ت: اگه بم نگی بچه خوبم
یونگی: باشه بچه
چپ چپ نگاش کردم
یونگی: خب بچه ای دیگههه
خندیدم
تهیونگ: خیلی ناز خوابیده بودی دلم نیومد بیدارت کنم
ا.ت: مرسی خیلی خوابم میومد
جین: مشخص بود حال بیا بشین یه چیزی بخور
صندلی بین کوکی و نامجون خالی بود منم رفتم نشستم اونجا
ا.ت: من باید امروز برم خونم یه سری چیز بردارم بعدشم برم خرید
نامجون: اوکی مشکلی نیس فقط واسه شب دیر نکنی
ا.ت: اوک
تهیونگ: بذار خودم میبرمت
ا.ت: جدی؟
جیمین تهیونگو نگا کرد با لبخند شیطنتیی و تهیونگ چشغره رفت
تهیونگ: اره
صبونمونو خوردیم و حاضر شدیم
رفتیم خونم یه سری وسایلامو برداشتم و بعد رفتیم کلی خرید کردیم و خوراکی خوردیم خیلی خوش گذشت بعدشم با دست پر برگشتیم عمارت
تهیونگ: گایززز ما اومدیم
ا.ت: هااای
جیمین: ببینم چی خریدین
تهیونگ: بذار برسیممم
خدمتکار: خانم اتاقتون آمادس
ا.ت: عه ممنونم
بچه ها کمکم کردن وسایلامو بردم بالا
واااو اینجا خیلی قشنگ بود
وسایلامو چیدم تا شب شد و نامجون اومد دم اتاق هممونو زد و گفت وقتشه...
بچه ها چون دیر گذاشتم گفتم دو تا پارت بذارم امیدوارم خوشتون بیاد
ویو تهیونگ: یکم بعد که ا.ت رفت ماعم همه رفتیم بخوابیم رفتم تو اتاق داشتم درو میبستم که جیمین با خنده گفت: حواسم بهت هست
تهیونگ: برو بابا *خنده*
بعد درو بستم اخی خیلی بامزه خوابیده بود منم رفتم و رو مبل خوابیدم
ویو ا.ت:
فردای اونروز وقتی بیدار شدم دیدم تهیونگ تو اتاق نیست منم پاشدم رفتم پایین دیدم بچه ها دارن صبونه میخورن
ا.ت: سلام
جیمین: بهه بلاخره بیدار شدی
نامجون: سلام
جیهوپ: سلاااام
جین: صب بخیر
کوک : های
یونگی: چطوری بچه
ا.ت: اگه بم نگی بچه خوبم
یونگی: باشه بچه
چپ چپ نگاش کردم
یونگی: خب بچه ای دیگههه
خندیدم
تهیونگ: خیلی ناز خوابیده بودی دلم نیومد بیدارت کنم
ا.ت: مرسی خیلی خوابم میومد
جین: مشخص بود حال بیا بشین یه چیزی بخور
صندلی بین کوکی و نامجون خالی بود منم رفتم نشستم اونجا
ا.ت: من باید امروز برم خونم یه سری چیز بردارم بعدشم برم خرید
نامجون: اوکی مشکلی نیس فقط واسه شب دیر نکنی
ا.ت: اوک
تهیونگ: بذار خودم میبرمت
ا.ت: جدی؟
جیمین تهیونگو نگا کرد با لبخند شیطنتیی و تهیونگ چشغره رفت
تهیونگ: اره
صبونمونو خوردیم و حاضر شدیم
رفتیم خونم یه سری وسایلامو برداشتم و بعد رفتیم کلی خرید کردیم و خوراکی خوردیم خیلی خوش گذشت بعدشم با دست پر برگشتیم عمارت
تهیونگ: گایززز ما اومدیم
ا.ت: هااای
جیمین: ببینم چی خریدین
تهیونگ: بذار برسیممم
خدمتکار: خانم اتاقتون آمادس
ا.ت: عه ممنونم
بچه ها کمکم کردن وسایلامو بردم بالا
واااو اینجا خیلی قشنگ بود
وسایلامو چیدم تا شب شد و نامجون اومد دم اتاق هممونو زد و گفت وقتشه...
بچه ها چون دیر گذاشتم گفتم دو تا پارت بذارم امیدوارم خوشتون بیاد
۷.۹k
۲۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.