فیک
#فیک
#درخواستی
#لینو
P⁷
-گفتی عاشق بچه هایی، پس منم بچه بازی در میارم تا عاشقم باشی...
+نه نه نه منظورم اینجوری نیست....من فقط بچه های کوچیک و نوزاد رو دوست دارم.....
-به هر حال باید عاشقم بشی!
+بله؟ من بهت گفتم اینجا میمونم.....
پس دیگه دردت چیه؟
-درست حرف بزن کوچولو کار دستت میدما!!
بازم ترسیدی!
و به گریه افتادی....
+بخاطر همینه که ازت متنفرم، تو مدام داری منو میترسونی! میخوای کاری کنی که به اجبار باهات باشم و احساسات منو در نظر نمیگیری! باهام مثل عروسک خیمهشببازی رفتار میکنی! من یه ادمم!
-میدونم تو آدمی کوچولو....
همین بود؟
این همه براش سخنوری کردی جوابش همین بود؟
+همین؟ جواب همه ی حرفایی که بهت زدن همین بود؟
-پس میخوای بگی اگه بهت حق انتخاب بدم، عین بچه ی آدم میشینی پای زندگیت؟
+دوباره داری مجبورم میکنی پیشت بمونم!
-پس چی؟ من بهت حق انتخاب میدم تا پیشم بمونی نه اینکه با اون حق انتخاب مسخره پاشی بری هر گورستونی دلت خواست!
تا خواستی دهن باز کنی متوجه شدی شیر دوها تموم شده و در آرامش خوابیده....
بلند شدی و گذاشتیش داخل تختش....
+فقط......بزار احساس انسان بودنو تجربه کنم....
-باشه بفرما تجربه کن خانمِ انسان! ولی توی همین چاردیواری میتونی تجربهش کنی تا اطلاع ثانوی بیرون رفتن تعطیل!
+چی میگی من چندین هفتهست بیرون نرفتم نمیتونی منو از منع کنی!
-تا وقتی اینجایی میتونم!
به چهرهش که نگاه کردم سر گیجه بدی گرفتم و جز سیاهی چیزی ندیدم.....
#درخواستی
#لینو
P⁷
-گفتی عاشق بچه هایی، پس منم بچه بازی در میارم تا عاشقم باشی...
+نه نه نه منظورم اینجوری نیست....من فقط بچه های کوچیک و نوزاد رو دوست دارم.....
-به هر حال باید عاشقم بشی!
+بله؟ من بهت گفتم اینجا میمونم.....
پس دیگه دردت چیه؟
-درست حرف بزن کوچولو کار دستت میدما!!
بازم ترسیدی!
و به گریه افتادی....
+بخاطر همینه که ازت متنفرم، تو مدام داری منو میترسونی! میخوای کاری کنی که به اجبار باهات باشم و احساسات منو در نظر نمیگیری! باهام مثل عروسک خیمهشببازی رفتار میکنی! من یه ادمم!
-میدونم تو آدمی کوچولو....
همین بود؟
این همه براش سخنوری کردی جوابش همین بود؟
+همین؟ جواب همه ی حرفایی که بهت زدن همین بود؟
-پس میخوای بگی اگه بهت حق انتخاب بدم، عین بچه ی آدم میشینی پای زندگیت؟
+دوباره داری مجبورم میکنی پیشت بمونم!
-پس چی؟ من بهت حق انتخاب میدم تا پیشم بمونی نه اینکه با اون حق انتخاب مسخره پاشی بری هر گورستونی دلت خواست!
تا خواستی دهن باز کنی متوجه شدی شیر دوها تموم شده و در آرامش خوابیده....
بلند شدی و گذاشتیش داخل تختش....
+فقط......بزار احساس انسان بودنو تجربه کنم....
-باشه بفرما تجربه کن خانمِ انسان! ولی توی همین چاردیواری میتونی تجربهش کنی تا اطلاع ثانوی بیرون رفتن تعطیل!
+چی میگی من چندین هفتهست بیرون نرفتم نمیتونی منو از منع کنی!
-تا وقتی اینجایی میتونم!
به چهرهش که نگاه کردم سر گیجه بدی گرفتم و جز سیاهی چیزی ندیدم.....
- ۲.۱k
- ۳۱ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط