ولی باید یه مدت زمان زیادی بگذره تا تو بتونی خودت رو از ب

ولی باید یه مدت زمان زیادی بگذره تا تو بتونی خودت رو از بیرون ببینی و بگی: یعنی اونی که اون همه رنج کشید من بودم؟! یعنی من بودم که صبرم به قامت بلند آرزو رسید و حتی گردنمم اونقدی بلند شد که تونستم بگم بهار کدوم وره؟! اونی که یأس اش از صبوری روح اش وسیع تر شده بود اما توو گور غمگین و عمیقش دست و پا نزد من بودم؟! من بودم که از جنگ ها با دست خالی پیروز بیرون اومدم؟!
میخوام بهت بگم باید بگذره و تو خودت رو از دور تماشا کنی تا بفهمی اگه امروز خسته ای واسه چی بوده؟! باید وایسی تماشا کنی و بگی اها پس این زخم مال اون جنگه؟! پس این جراحت عمیق از اون شمشیره؟! مثل ایستادن رو بام تهران وقتی شبه،به خونه ها نگاه میکنی و میگی: یعنی این شهر منه؟! اینا خونه های مان؟! این چراغا زندگیمونن؟!
و اره،ببین که گردون گمان نداشت به سخت جانی ات اما تو با یه تیر توو پشتت و یه چاقوی توی قلبت اما زنده بیرون اومدی،به قول فائض: حالا برو ادامه بده.

همین باغی که از پژمردنش میگی
توو اوج خنده و آزادی بی کس بود..


#𝑺𝒆𝒕𝒂𝒓𝒆𝒉
دیدگاه ها (۳)

توهم بخند که جهان خراب می‌خندد ...#𝑺𝒆𝒕𝒂𝒓𝒆𝒉★

و گاهی قشنگ ترین ترانه ی جهان،همان ترانه ای ستکه تو با مداد ...

عزیزی میگفت: برای درکنار هم موندن باید خیلی چیزارو بخشید. خی...

باران 🌧نامـ دیگر من است وقتے دلتنگ میشومـبه وسعت آسمان در نب...

زور عشق پارت ۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط