قلب منی

قلب‍ منی‍ 🤍
پارت: ⁶
زیبا: مامان دخترتو جمع میکنی 😡
زهره: همینی که هست
زیبا: {دستمو محکم کوبیدم به میز}
به جهنم
{ رفتم اتاقم}
رو تخت دراز کشیدم پتو مو کشیدم رو خودم خابیدم
ساعت ۱:۰۰ بود که بیدار شدم  خیلی دلم درد میکرد گشنم بود  نیمخاستم برم با اونا ناهار بخورم  رفتم در کند لباسامو باز کردم تیشرت سفیدمو بگ ابیم و پوشیدم  و  شال آبی  مو سرم کردم ساعت کاسیو هم دستم کردم از خونه زدم بیرون
رفتم یه رستوران نزدیکای خونه گفتم تنها نخورم زنگ زدم درسا توراه بود داشت میومد
یکم نشستم که اومد
درسا: سلام زیبای خفته
زیبا: سلام خوشگلم بشین
درسا: چ خبر چرا انقد بی حوصله ای
زیبا: با خواهرم دعوام شد صبحونه نخوردم از خونه زدم  بیرون
درسا: الهی پ سری سفارش بدیم یچی حتما خیلی گشنتع
زیبا: خیلیییی

حامیم: با علیرضا  و کیوان  قرار گزاشته بودیم که بریم رستوران غذا بخوریم  رستوران  نزدیکای خونه  رفتیم و نشستیم رو صندلی هامون
کیوان: من خیلی گشنمه حامی سری سفارش بدید
حامیم:  باش 😂
علیرضا: عع این همون دختره لجباز نیست 🤨
حامیم: کوو
علیرضا: سمت راست رو نگا
حامیم: عع اره خودشه  چ خوشکل کرده کثافت
علیرضا: به تو چه دختر مردم  خوشگل کرده یا نه😐
کیوان: آقا من سفارش دادم
حامیم : ببندددد سفارش بده دیگ
دیدگاه ها (۱۰)

هرشب همین موقع که میشه دل من پیش توئه✨🤍

قلب‍ منی‍ 🤍پارت: ⁵زیبا: رفتم خونه کفشامو در آوردم رفتم تو سا...

قلب‍ منی‍ 🤍پارت: ⁴قدم میزدم که یکی محکم زد به شونم انکار اون...

رمان بغلی من پارت ۷۹ارسلان: براش یه سری چیزا براش فرستادم دی...

دوپارتی تهیونگ part1موقعیت:روز تولد ات تهیونگ:ات لباساتو بپو...

ִֶָ ✦ ˖ܢܚ݅ـــبߺ ܟܿــߊ‌ࡎ ִֶָ ✦ ˖𝙿𝚊𝚛𝚝¹ᨒᨓᨒᨓᨒᨓویو یونا :        ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط