پارت ۲۸ فیک دور اما آشنا
پارت ۲۸
آدلیا ویو
این چند روزه خیلی حالت تهوه دارم عین الان ، از سر میز صبحونه پاشدم و سریع به سمت دستشویی دویدم
تهیونگم با حالت نگران پشت سرم اومد ، سریع درو بستم چون حالش بد میشد
بالا آوردم
تهیونگ : آدلیااااا خوبی؟
دست و صورتمو شستم و آروم درو باز کردم
آدلیا : خوبم خوبم نگران نباش
تهیونگ : آدلیا چند وقته پری//ود نشدی؟
آدلیا : چطور؟
تهیونگ : بگو خب ممکنه.....
آدلیا : وایی ، آره سه ماهه
آدلیا : برو یه بیبی چک بگیر
تهیونگ : نه بیبی چک بعضی وقتا اشتباه میگه باید بریم دکتر
آدلیا : باشه
رفتم بالا و یه لباس ساده انتخاب کردم
لباسامو پوشیدم و آرایش خیلی خیلی کمی هم انجام دادم ، ترجیحم کتونی بود پس کتونیای سفیدمم پوشیدم ، حوصله ی کیف نداشتم پس گوشیمو دستم گرفتم ، یه عطر شیرین زدم و موهامم با کلیپس ساده بستم
آروم رفتم پایین
تهیونگ آماده شده بود و منتظر من بود
تهیونگ:حاضر شدی؟
آدلیا : آره
سریع اومد و براید استایل بغلم کرد
فلش بک به پیش دکتر
تهیونگ : کی جواب آزمایش میاد؟
دکتر : تا دو ساعت دیگه آماده میشه
تهیونگ : باشه ممنون
با تهیونگ از اتاق دکتر اومدیم بیرون و منتظر جواب آزمایش موندیم
۲ ساعت بعد
👩🏼💼: جواب آزمایش خانم کیم آدلیا آمادس
منو تهیونگ پاشدیم و به سمت اون خانومه رفتیم
تهیونگ : من همسر خانم کیم هستم
👩🏼💼: اسمتون؟
تهیونگ : کیم تهیونگ ، همسرم کیم آدلیا
👩🏼💼: اوه بله بفرمایید
تهیونگ جواب آزمایشو گرفت و خوند ، اشک تو چشمامش جمع شد ، چشماش برق خاصی داشت
آدلیا : ته ته بگو الان از استرس غش میکنم
تهیونگ : آدلیا....ما....ما.....داریم مامان و بابا میش.....میشیم
آدلیا : وا....وا.....واقعا؟
تهیونگ : آره بیب بیا بریم
ادلیا : باشه
میخاستم اولین قدم رو بردارم که براید استایل بغلم کرد ، همه بهمون نگاه میکردن
آدلیا : عه تهیونگ بزارم پایین همه دارن نگاه میکنن
تهیونگ : مهم نگاه بقیه نیس بیب مهم راحتی ی توعه
با این حرفش قانع شدم و برای اینکه نیوفتم دستمو دور گردنش حلقه کردم
رفتیم و سوار ماشین شدیم
و اومدیم خونه
لباسامو عوض کردم و روی مبل دراز کشیدم و تلویزیون تماشا کردم
تهیونگ : بیب ناهار درست کنم؟
آدلیا : آره خیلی گشنمه
تهیونگ : باشه
تهیونگ درحال آشپزی شد و منم تلویزیون نگاه کردم
آدلیا ویو
این چند روزه خیلی حالت تهوه دارم عین الان ، از سر میز صبحونه پاشدم و سریع به سمت دستشویی دویدم
تهیونگم با حالت نگران پشت سرم اومد ، سریع درو بستم چون حالش بد میشد
بالا آوردم
تهیونگ : آدلیااااا خوبی؟
دست و صورتمو شستم و آروم درو باز کردم
آدلیا : خوبم خوبم نگران نباش
تهیونگ : آدلیا چند وقته پری//ود نشدی؟
آدلیا : چطور؟
تهیونگ : بگو خب ممکنه.....
آدلیا : وایی ، آره سه ماهه
آدلیا : برو یه بیبی چک بگیر
تهیونگ : نه بیبی چک بعضی وقتا اشتباه میگه باید بریم دکتر
آدلیا : باشه
رفتم بالا و یه لباس ساده انتخاب کردم
لباسامو پوشیدم و آرایش خیلی خیلی کمی هم انجام دادم ، ترجیحم کتونی بود پس کتونیای سفیدمم پوشیدم ، حوصله ی کیف نداشتم پس گوشیمو دستم گرفتم ، یه عطر شیرین زدم و موهامم با کلیپس ساده بستم
آروم رفتم پایین
تهیونگ آماده شده بود و منتظر من بود
تهیونگ:حاضر شدی؟
آدلیا : آره
سریع اومد و براید استایل بغلم کرد
فلش بک به پیش دکتر
تهیونگ : کی جواب آزمایش میاد؟
دکتر : تا دو ساعت دیگه آماده میشه
تهیونگ : باشه ممنون
با تهیونگ از اتاق دکتر اومدیم بیرون و منتظر جواب آزمایش موندیم
۲ ساعت بعد
👩🏼💼: جواب آزمایش خانم کیم آدلیا آمادس
منو تهیونگ پاشدیم و به سمت اون خانومه رفتیم
تهیونگ : من همسر خانم کیم هستم
👩🏼💼: اسمتون؟
تهیونگ : کیم تهیونگ ، همسرم کیم آدلیا
👩🏼💼: اوه بله بفرمایید
تهیونگ جواب آزمایشو گرفت و خوند ، اشک تو چشمامش جمع شد ، چشماش برق خاصی داشت
آدلیا : ته ته بگو الان از استرس غش میکنم
تهیونگ : آدلیا....ما....ما.....داریم مامان و بابا میش.....میشیم
آدلیا : وا....وا.....واقعا؟
تهیونگ : آره بیب بیا بریم
ادلیا : باشه
میخاستم اولین قدم رو بردارم که براید استایل بغلم کرد ، همه بهمون نگاه میکردن
آدلیا : عه تهیونگ بزارم پایین همه دارن نگاه میکنن
تهیونگ : مهم نگاه بقیه نیس بیب مهم راحتی ی توعه
با این حرفش قانع شدم و برای اینکه نیوفتم دستمو دور گردنش حلقه کردم
رفتیم و سوار ماشین شدیم
و اومدیم خونه
لباسامو عوض کردم و روی مبل دراز کشیدم و تلویزیون تماشا کردم
تهیونگ : بیب ناهار درست کنم؟
آدلیا : آره خیلی گشنمه
تهیونگ : باشه
تهیونگ درحال آشپزی شد و منم تلویزیون نگاه کردم
- ۱۳.۴k
- ۰۳ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط