بازآی دلبرا که دلم بی قرار توست

بازآی دلبرا که دلم بی قرار توست 
وین جان بر لب آمده در انتظار توست
در دست این خمار غمم هیچ چاره نیست 
جز باده ای که در قدح غمگسار توست
ساقی به دست باش که این مست می پرست 
چون خم ز پا نشست و هنوزش خمار توست
هر سوی موج فتنه گرفته ست و زین میان 
آسایشی که هست مرا در کنار توست .




#هوشنگ_ابتهاج
دیدگاه ها (۸)

مثل سنگی که به پایان خیابان برسدگوشه کوچه بن بست زمان میخ شد...

الفبا برای سخن گفتن نیستبرای نوشتن نام توستاعدادپیش از تولد ...

تو بادبادک بازیگوشی بودیکه با دنباله ی عطرشهر روز از خیابان ...

عشق اتفاقی ست که می افتدگاهی پرشتابمثل گلوله ای ناغافلگاهی آ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط